Tae pov
صبح که پاشدم دیدم کوک تو بغلمه و سرش رو گذاشته روسینم.میدونم اگر ببینه این وضعیت رو ناراحت میشه پس بدون اینکه بیدارش کنم گذاشتمش رو تخت و بلند شدم رفتم حموم.
از حموم بیرون اومدم که دیدم بیدار شده و صبحونه درست کرده.
ته:سلام صبح بخیر.
کوک:سلام صبح تو هم بخیر.بیا صبحونه.
لبخندی زدم و رفتم سر میز نشستم.داشت از آشپزخونه خارج میشد.
ته:کجا میری ؟
کوک:میرم حموم.
ته:مگه صبحونه نمیخوری تو؟
کوک:نه من کلا صبحونه نمیخورم.
با این حرفش اخمی کردم و دستش رو گرفتم:بیخود بیا صبحونتو بخور ببینم.
کوک:خب نمیخوام بخورم کلا نمیخورم.
ته:مهم نیست از الان به بعد میخوری.
کوک:چرا اونوقت؟
ته:چون من میگم.
کوک:اونوقت تو کی ای؟
ته:هیونگی که دوسال ازت بزرگتره.حالا هم بشین بخور. با من بحث نکن بچه.
Kook pov
بعد از اینکه به زور تهیونگ صبحونه خوردم رفتم حموم و حاضر شدیم تا بریم سر کلاسامون.
بعد اینکه تیپ زدنم تموم شد رفتم پیش تهیونگ که دیدم تیپامون یه جورایی ست شده. ولی چیزی نگفتم.
کوک:هیونگ من حاضرم بریم.
ته:اوکی بزن بریم.
دوتایی رفتیم بیرون .تو راه ساختمون مدرسه بودیم.
ته:کوک قراره اول بریم پیش مامانم برنامه ها و اینارو بگیریم بعد بریم سر کلاس.رسیدیم به مدرسه توراه دفتر مدیر بودیم که اتفاقی که نباید افتاد.
........................................................................
دوستان استایل کوک که ست شده بود عکس همین پارت هستش.
دیدین وارد هیت نشد😂😂😂
دوستان پارت عکس ها هم قبل از پارت ۱۳قرار داده شد.
YOU ARE READING
Dark light
Fantasyدر دنیایی که دیگر انسانی وجود ندارد کودکی متولد میشود که حتی برای ماورا هم عجیب است.کودکی که در حین پاکی خالص پلیدی خالص نیز در وجودش است. در این دنیا دیگر کشور های مختلف وجود ندارد ولی خب باز هم خاندان های سلطنتی ای برای اداره کشور وجود دارد.