part 27

1.7K 338 18
                                    

Kook pov
ایون:یعنی تو شاهزاده ای؟
کوک:اره.
ایون:چرا پس با یه اسم دیگه وارد مدرسه شدی؟
کوک:چون نمی‌خواستم به خاطر خانوادم کسی نزدیکم شه.
ایون:چی شد که الان اینو پس به من میگی؟
کوک:چون  تو به خاطر خودم باهام دوست شدی؟
ایون:درک میکنم کوک.
کوک:البته این همش نیست.
ایون:دیگه چی مونده؟
بعد از تعریف کردن همه چی براش بهش نگاه کردم.لاباد میپرسین چرا بهش اعتماد کردم.باید بگم چون من میتونم بفهمم کی بهم وفاداره و باید به کی اعتماد کنم.ایون وو همیشه پشتمه.
ایون:واو.من نمیدونم چی بگم کوک.اما چرا بهم اعتماد میکنی؟از کجا میدونی بهت آسیب نمیزنم؟
کوک:چون حسش میکنم.میدونم تو قابل اعتمادی.تو الان مثل برادرمی برام.راستی یه در خواستی ازت دارم.
ایون:چه درخواستی؟
کوک:خب از جین هیونگ شنیدم قراره چند وقت دیگه بریم خونه هامون و بعد هم بریم کمپ میگم که میشه بیای خونه ما؟
ایون:نه کوک اولین سالم نیست که تو این مدرسه هستم مدیر هم می‌دونه و می‌زاره به اتاقم برم.
کوک:خواهش میکنم من نمیخوام .تو سالهای قبل منو نداشتی ولی الان داری.خواهش میکنم ایون وو.
ایون:کوک من نمیخوام مزاحم شم.
کوک:اتفاقا مامان و بابام خوشحال میشن بفهمن من یه دوست خیلی خوب دارم.بیا دیگه باشه؟
ایون:نمیدونم چرا نمیتونم بهت نه بگم.باشه قبوله.
کوک:هورااا.
تا شب کلی گشتیم و بالاخره برگشتیم به مدرسه. وارد اتاق شدم.
کوک:سلام من اومدم.
ته:سلام بچه خوش گذشت؟
پریدم بغلش:وایی نمیدونی چقدر خوشحالم .هیونگ قبول کرد تازه همه چی هم گفتم بهش.
ته:خوش حالم که خوشحالی.حالا هم بیا بخوابیم.
و مثل همیشه من و بقل کرد و خوابیدیم.

Dark lightWhere stories live. Discover now