part 44

1.5K 270 89
                                    

Tae pov
بعد از مراسم دوباره همه با هم برگشتیم قصر مرکزی. بعد از رفتن کوک و ایون یک قصر مشترک تو مرکز مادریانا ساختیم و الان هر دو تا خاندان سلطنتی یک جا زندگی میکنن.

هر آن ممکنه دوره راتم شروع شه . جنی به خاطر آلفا بودنش کمکی بهم نمیکنه پس مثل سه سال قبل باید خودم یه فکری به حال خودم کنم. داشتم با سرعت به سمت اتاقم میرفتم که جونگکوک رو دیدم. تو این سه سال خیلی تغییر کرده بود.

وایستادم سر جام و نگاش کردم. داشت با پسرش خدافظی میکرد و به اون دو نفری که باهاش اومده بودن سفارش میکرد که مراقبش باشن.
اون یه پسرداره. این یعنی اون خانواده داره برای خودش. خودمم موندم که چی باعث شده بود تا فکر کنم که اون بعد از من با هیچ کس ارتباط برقرار نمیکنه.

ناگهان با دو چندان شدن هورمون های خودم فهمیدم که دورم داره شروع میشه. سریع اومدم از اونجا دور شم اما دیگ دیر شده بود. دوباره نگاهم به کوک افتاد. امگای من . یهو بهش حمله کردم و در حالی که جلوی دهنش رو گرفته بودم به اتاق خودم می‌بردم. سعی داشت بزنتم ولی جا خالی دادم و انداختمش رو تخت.
Kook pov
بعد از اینکه کلی سفارش به بم بم و یوگی کردم بالاخره ازشون خدافظی کردم و یونجون رو بوسیدم، دست در دست هم رفتن گردش.

داشتم به سمت اتاقم میرفتم که یهو دستی جلو صورتم رو گرفت . سعی کردم بهش ضربه بزنم و خودم رو آزاد کنم ولی نتونستم . بزور من رو وارد اتاقی کرد و درام کرد رو تخت تا اینکه تونستم هویتش رو بفهمم«تهیونگ».

Writer pov
جونگکوک سعی کرد از اتاق بره بیرون ولی به طرز عجیبی تهیونگ قوی شده بود. تهیونگ به سرعت لخت شد و خودش رو انداخت روی جانگ کوک.
تهیونگ خواست لباس های کوک رو هم دراره ولی کوک مقاومت میکرد. تا اینکه بالاخره لباس هایش رو تو تنش پاره کرد.

کوک داد زد: ولم کننن. با تو ام تهیونگ چه غلطی داری میکنی؟ ولم کن عوضی.
اما تهیونگ کر شده بود و به حرفاش توجه نمی‌کرد. سه سال دوری از جفت حقیقیش و سپری کردن دوره راتش به تنهایی گرگش رو وحشی کرده بود.

نگاهی به کوک انداخت و سرش رو تو گردنش برد. مارک های دردناک و بزرگی بر روی تمام بدنش میزاشت و کوک هیچ کاری ازش برنمیومد. شاید اگر همون کوک سه سال پیش بود الان میزدش کنارو نرفت بیرون اما نیست. اون جانگکوک دیگه از بین رفته بود.

تهیونگ بعد از مارک کردن کامل بدن کوک خودش رو بین پاهای جانگکوک جا داد. با عصبانیتی که از مقاومت جونگکوک نشات می‌گرفت بدون آماده کردنش یک ضرب خودش رو واردش کرد،و بالاخره سد اشکهای جونگکوک شکست و اولین قطره اشک از چشمش پایین ریخت.

تهیونگ بدون اینکه منتظر عادت کردن کوک بمونه شروع به ضربه زدن داخلش کرد. حتی به اشکها و زجه های کوک هم توجه نکرد تا اینکه حس کرد نزدیک به ارضا شدنه. سرش رو سمت گردن جونگکوک برد و گردن جانگ کوکی که به خاطر رابطه دردناکشون بی هوش شده بود رو گاز گرفت.

بعد از اینکه کامل توی کوک خالی شد دیکش رو ازش خارج کرد و کنارش دراز کشید. حتی الآنم تنها چیزی که اهمیت می‌داد این بود که جفت حقیقیش مارک شده.
سپس با در آغوش گرفتن کوک به خواب رفت. و آخرین جمله اش این بود: امگای من.
.
.
.
دیدین چیشد؟ تهیونگ به کوک تجاوز کرد.😡
خواهشاً بهم فحش ندین نقشه قتلمم نکشین.😁
در مورد طولانی بودن یا نبودن نظری ندارم ولی نمی‌خواستم چیزی رو قاطی اسمات کنم پس از این پارت لذت ببرین.
بابت این مدت طولانی که نبودم هم عذر میخوام این رو به مناسبت تولد جونی در نظر بگیرین.💜💜

Dark lightWhere stories live. Discover now