Kook pov
چشمام رو که باز کردم تویه اتاق نا آشنا بودم. آخرین چیزی که یادم بود این بود که تو راه دفتر جین هیونگ هیتم شروع شد و تهیونگ بغلم کرد که....که معلوم شد اون جفتمه .کیم تهیونگ کسی که پسر عموم و نامزدمه جفتمه و،و...
در باز شد و یکی اومد تو اتاق.
جین:اوه پس بالاخره بیدار شدی.حالت خوبه؟درد نداری؟
کوک:نه هیونگ خوبم.دردم هم فعلا متوقف شده تا چند ساعت دیگه، ممنون.
جین:خوبه.امیدوارم یه دلیل خوب برای نداشتن داروهات داشته باشی.
کوک:اه ،تموم شده بودن امروز میخواستم برم دوباره از دکترم بگیرم.
جین:یعنی چی ؟کوک گذاشتی تموم شه که بعد بری بخری؟میدونی چقدر درد میکشی.دیگه نباید اینکار رو کنی.
کوک:درست میگی هیونگ ببخشی.
جین:عیب نداره کیوتی .ولی از این به بعد مراقب خودت باش.
اومد کنارم نشست و بغلم کرد.
کوک:هیونگ تو میدونی درسته؟
جین:چیو میدونم کوک؟
کوک:اینکه منو تهیونگ....منو تهیونگ
جین:جفتین.اره میدونم .تهیونگ بهم گفت.کوک فکر کنم الان دیگه باید راجب خودتون فکر کنی.چون دیگه رسما جفت همین.
حرفاش درست بود.داشتیم باهم حرف میزدیم که در اتاق باز شد و تهیونگ اومد تو.
Tae pov
وارد اتاق شدم که دیدم کوک بیدار شده و با مادرم حرف میزنه.
ته:عه میبینم که خرگوش دردسر ساز بیدار شده . حالت خوبه؟
کوک:اره هیونگ خوبم ببخشید که نگرانت کردم.
ته:نه بابا عیب نداره.ببین چی برات خریدم.
چشمای بزرگش بزرگتر شد و با کنجکاوی بهم نگاه کرد:چی خریدی؟
لبخندی زدم:شیر موز و کیک شکلاتی.
یهو چشماش برق زدو دوید کیسه رو از دستم گرفت و رفت رو تخت نشست و تند تند باز کرد و شروع کرد به خوردن.
من و مادرم به نگاه بهم کردیم یه نگاه به کوک و هردو یکدفعه زدیم زیر خنده.که کوک یهو با دهن پرو چشمای درشت بهمون نگاه کرد.
YOU ARE READING
Dark light
Fantasyدر دنیایی که دیگر انسانی وجود ندارد کودکی متولد میشود که حتی برای ماورا هم عجیب است.کودکی که در حین پاکی خالص پلیدی خالص نیز در وجودش است. در این دنیا دیگر کشور های مختلف وجود ندارد ولی خب باز هم خاندان های سلطنتی ای برای اداره کشور وجود دارد.