part 56

1.5K 266 95
                                    

چهار ماه بعد
Kook pov
ته:بدو کوکککک
کوک:کیم فاکینگ تهیونگ یبار دیگه بگی بدو میکشمت. نمی‌فهمم چرا انقدر هولی بچه اولمون که نیست.
ته: برا من اولیه.
کوک: چی؟

برگشتم سمتش که دیدم قیافش تو هم رفته.
ته: من موقع یونجون پیشت نبودم.
از حرفی که زدم پشیمون شدم و از ناراحتیش ناراحت شدم. سرم رو انداختم پایین.
کوک: راستش منم اولین بارمه. با وجود یونجون ولی اون موقع هیچ کدوم از این شرایط نبود و...
اومد سمتم و بغلم کرد و کنار گوشم زمزمه کرد.

ته: مهم نیست موقع یونجون چه اتفاقی افتاده کوک. ما الان پیش همیم و بچه دوممون رو بارداری. پس بیا هر کاری که موقع یونی انجام ندادیم و نتونستیم انجام بدیم رو الان انجام بدیم بانی. باشه؟
سری به نشونه تایید تکون دادم.

کوک: متاسفم.
شوکه پرسید: برای چی؟
کوک: برای اینکه با فرارم نذاشتم تو پیش یونجون باشی و بزرگ شدنش رو ببینی.
ته: عذر خواهی نکن تو اشتباهی نکردی.

همینجوری تو آغوش هم بودیم که یهو داد زد.
ته: یاااااااا بدو دیرمون شدددددد . بدووووو.
و دستم رو کشید و من رو از اتاق بیرون برد.
کوک: یااااا کیم فاکینگ تهیونگ منو دنبال خودت نکشششش.
بم بم و ایون هم دنبالمون می‌دویدند و یوگی مونده بود پیش یونی.

ایون: یااااا احمق اون بارداره ندو.
تهیونگ مثل ماشین یهو ترمز کرد که نزدیک بود بیفتم زمین  که سریع دستش رو دورم حلقه کرد.
سرش رو انداخت پایین و با شرمندگی گفت: فکر کنم زیادی ذوق زده شدم خوبین؟
کوک: اره بیا بریم .
بعد اضافه کردم: مثل آدم.

Tae pov
وقتی پیش پزشک قصر رسیدیم منتظر بودم تا کارش تموم شه و کار مارو انجام بده.
دکی: معذرت می‌خوام برای منتظر شدنتون .
سپس رو به کوک گفت: شاهزاده لطفاً لباستون رو در بیارین و روز تخت دراز بکشین.

اخم کردم و با لحن جدی ای گفتم: این کار لازمه؟
دکی: برای تعیین جنسیت و چکاپ باید لباسشون رو در بیارن سرورم.
کوک لباسش رو در آورد و روی تخت دراز کشید. نگاهی بهش کردم و بعد با نگاهی جدی و ترسناکی به دکتر زل زدم .

بعد از زدن یه ماده به شکم کوک دستگاه رو روی شکم کوکی حرکت داد . بعد از کمی دقت و جا به جا کردن دستگاه یهو دست نگه داشت.
دکی: سرورم بچه پسره. ولی در مورد آلفا یا امگا بودنشون   تا بدنیا اومدنش حرفی نمیشه زد.
ته: در مورد سلامتیشون؟
دکی: همون‌طور که قبلا گفتم بدن شاهزاده جونگ کوک ضعیفه و خیلی باید مراقبشون باشید ولی الان هردو در سلامت کامل هستند.

لبخندی زدم و به سمت کوک حرکت کردم تا کمکش کنم.
دکتر تنهامون گذاشت. دستمالی برداشتم و روی شکمش کشیدم تا ژل رو پاک کنم . بعد از پاک کردن ژل خم شدم و بوسه ای روی شکمش گذاشتم که یکم لرزید. بلند شدم که صورت سرخش رو دیدم لبخندی بهش زدم و کمکش کردم تا لباسش رو تنش کنم.

کوک: امگاست.
با تعجب نگاش کردم. متوجه منظورش نشدم.
ته: چی؟
کوک: توله (بچه)رو میگم . امگاست.
ته: اوه . خیلی هم عالی یه امگای قوی مثل پدرش میشه. ولی تو از کجا متوجه شدی؟
کوک: میتونم حس کنم . نمیدونم چجوری ولی میفهمم.
خم شدم و بوسه کوتاهی رو لبش گذاشتم.
ته: امگای خاص من.
با هم از اتاق خارج شدیم.

ایون و بم بم:جنسیت بچه چیه؟ هردو سالمن؟ دکتر چی گفت؟(هر دو همزمان می پرسیدن)
کوک: باز شروع کردین. شانس آوردم یوگیوم اینجا نیست.
همینجور داشت غر غر میکرد . لبخندی به شیرینیش زدم. کی باورش میشه این بانی همون خلافکاری هست که ما تهدید میدونستیمش.

ته: پسره. هر دو سالمن. دکتر هم چیز خاصی نگفت. بانی نظرت چیه زنگ بزنم چانبک هیونگا بیان باهم بریم عشق و حال و دور دور؟
کوک: خوب می‌دونم نظر من اصلا براتون مهم نیست پس هر کار میکنین کنین. 
بعد هم بدون توجه بهمون راهش رو کشید و رفت.

بم : لعنت به این هورمون های بارداری. دوباره اونجوری شد.
ایون: تهیونگ دهنت سرویسه تازه این اولشه.
بم بم دستش رو رو شونم گذاشت: رفیق اگر از اتاق بیرون انداختت بیا پیش منو یوگیوم.
و هردو در مقابل نگاه شوکه من رفتن.

.
.
.
اینم به پارت یکم ژیگولی .
شرمندم بابت تأخیر من یه دانش آموز بدبختم که تو ایران درس میخونم الآنم تو نیم ترمامم.
راستی نظرتون چیه آخر هر پارت یه سوال بزارم هر کس دوست داشت جواب بده؟دوست دارم با هم حرف بزنیم.

Dark lightजहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें