Tae pov
بعد از اینکه حساب اون آلفارو رسیدم دست کوک رو گرفتم و از دستشویی اومدم بیرون.
کوک:ممنون بابت کمکت.
بعدم گوشیش رو درآورد و به یکی زنگ زد.
کوک:سلام سوجون هیونگ خوبی؟
...
کوک:منم خوبم هیونگ میخواستم یه کاری برام کنی.با ته هیونگ و دوستاش اومدیم رستوران ولی یه آلفا مزاحم شد میتونین حسابش رو برسی؟
....
کوک:باشه آدرس رو میفرستم .مرسی هیونگ . خدافظ.
گوشی رو قطع کرد بعدم دستم رو گرفت و رفتیم پیش هیونگا.
سفارشامون رو آوردن که همون لحظه سوجون هیونگم رسید.رفتن تو دستشویی و اون مرد رو دستگیر کردن داشت از خودش دفاع میکرد که دیگه بردنش بیرون از رستوران.
گردشامون دیگه تموم شد و باهم برگشتیم خوابگاه. وقتی به خوابگاه رسیدیم بک هیونگ خوابش برده بود. چانیول هیونگ بلندش کردو هر کس رفت به اتاق خودش . بعد از عوض کردن لباسامون تازه متوجه مشکل بعدی شدیم.
Kook pov
ای وای چون ما به عنوان نامزد پیش همیم اینجا فقط یه تخت دونفره داره .
کوک: میگم الان چه جوری بخوابیم؟؟
ته: من رو کاناپه میخوابم تو رو تخت بخواب.
کاناپه سفته . اونم الان به خاطر من میخواد روش بخوابه. یعنی بگم رو تخت بخوابه عیبی داره. نه ول کن.اما اخه بدن درد میگیره. حیف دلم نمیاد .
کوک: میخوای باهم رو تخت بخوابیم؟من مشکلی ندارم بالاخره با هم دوستیم.
ته: مطمعنی؟من مشکلی با کاناپه ندارم.
کوک:اره هیونگ .بالاخره تو بخاطر من مجبوری به همه اینا.
ته:باشه قبوله.
با هم رو تخت خوابیدیم و متوجه نشدم که کی به خواب رفتم.
YOU ARE READING
Dark light
Fantasyدر دنیایی که دیگر انسانی وجود ندارد کودکی متولد میشود که حتی برای ماورا هم عجیب است.کودکی که در حین پاکی خالص پلیدی خالص نیز در وجودش است. در این دنیا دیگر کشور های مختلف وجود ندارد ولی خب باز هم خاندان های سلطنتی ای برای اداره کشور وجود دارد.