part 54

1.5K 263 98
                                    

Tae pov
نزدیکای وقت ناهار بود که به قصر رسیدم. بلافاصله به سمت اتاق مشترکم با کوک رفتم. از همونجا هم می‌تونستم صدای خنده های کوک و یونجون به همراه ایون و دوستاش بشنوم.لبخندی که ناخواسته رو لبم نشسته بود رو جمع کردم و در اتاق رو باز کردم. یونجون اولین نفری بود که متوجهم شد.
یونجون: پاپا.

و سمت منی که از کلمه پاپایی که از دهن اون شنیده بودم شکه بودم دوید.
جونگ کوک و بقیه که متوجه من شدن خودشون رو جمع و جور کردن و اون دو نفر که مثلا محافظ کوک بودن سریع از رو تخت بلند شدن و صاف وایستادن.
بالاخره از شک در اومدم و همونجور که یونجون رو بغل گرفته بودم به سمت تخت حرکت کردم و ابرویی برای کوک بالا انداختم و کنارش نشستم.اونم مثل من با آبروی بالا انداخته نگام کرد.

بم بم: کوک. ما میریم بیرون .
و دست اون دو تا رو کشید بردشون بیرون. خب فکر کنم بشه باهاش کنار اومد.
ته: خب چه خبر ؟ صبح نبودم چیکار کردین؟
کوک: صبح جنی اومده بود اینجا.
ته: چی؟
نگاهی به یونجون کرد و گفت: یونجون من و پاپا میخوایم حرف بزنیم برو بازی کن.
یونجون سریع از روی پاهام پرید و رفت تا بازی کنه. سریع برگشتم سمت کوک.
ته: چی میگفت؟ چیکار داشت؟ کاری که نکرد؟
کوک: نه اومده بود می‌گفت اینجا چیکار میکنم و اینا منم یکم اذیت کردمش.

ته: کوک مراقب خودت و بچه ها خیلی باش. اصلا نمیخوام بلایی نه سر خودت نه سر اونا بیاد باشه؟
کوک: ته من رعیس بزرگترین پک خلافکار این کشورم میتونم از خودم و بچه هام مراقبت کنم.
لبخندی زدم و بحث رو عوض کردم.
ته: پاپا؟
بهم نگاه کرد و گفت: خب اون حق داره بدونه تو باباشی.
ته: ممنونم کوک. به خاطر همه چی.

Kook pov
بدون اینکه منتظر جوابی از سمت من بشه بلند شد و بلند گفت.
ته: نظرتون در مورد یه گردش خانوادگی چیه؟
یونجون: هولااااا.
ته: پس بدو لباس عوض کنیم.
بلند شدم و رفتم از نو کمد برای یونجون لباس برمیداشتم خواستم تنش کنم که تهیونگ ازم گرفت لباس هارو.
ته: خودم میکنم تو به خودت فشار نیار.

سری تکون دادم و رفتم لباس برداشتم تا حاضر شم. بعد از حدود نیم ساعت همه آماده بودیم و می‌خواستیم بریم.
کوک: تهیونگ.
ته: جانم؟
کوک: میگم میشه بگیم چانبک هیونگا و ایون و بم بم و یوگیوم هم بیان باهامون؟ مثل قدیما.
ته: بم بم و یوگیوم که میان چون محافظتونن ولی در مورد بقیه اگر تو میخوای حتما الان هماهنگ میکنم باهاشون. بعد از اینکه تلفنی با همشون اوکی کرد به سمت اتاق ایون راه افتادیم و منتظر حاضر شدن اون شدیم.

بعد همراه با اون سه تا به سمت ماشین ها رفتیم . همینکه میخواستم سوار شم دوباره صدای رو مخش رو شنیدم.
جنی: تهیونگا کجا میری؟
ته : دارم با کوک و یونجون میرم گردش البته چند نفر رو هم همراهمون می‌بریم.
جنی: اوه چه عالی صبر کن منم بیام.
ته: یروز هم تو رو میبرم جنی.
جنی: من می‌خوام الان بیام.

کلافه شده بودم خیلیم زیاد. پس یونجون رو بغل کردم و رو به ته کردم.
کوک: بعدا اگر فرصت شد میریم بیرون من خستم میرم استراحت کنم. خواستم به سمت اتاق حرکت کنم که کوک گرفته شد.
ته: من قول یه گردش بهتون دادم و انجام میدم اگرم میخوای یروز دیگه بریم الان منم نمیرم. حالا انتخاب کن جونگ کوکا بریم یا نریم؟

.
.
.
سلام دوستاننننن می‌دونم شاید ناراحت باشین که هم هفته پیش فقط یک پارت گذاشتم و اینکه این پارت خیلی طولانی نیست ولی من چون در لحظه می‌نویسم اگر دیگه چیزی به ذهنم میاد کاری نمیتونم کنم.😅😅😅
یک سوال دارم. یکی از ریدرای عزیز گفتن به جای بچه بگم توله. خب نظر شما چیه بچه بگم یا توله؟

Dark lightWhere stories live. Discover now