LOVE & HATE | MINV

part2(Wolves Area)

قصرWolves Area

جلسه ی خسته کننده انتخاب وزا طولانی شده بود و این باعث شده بود کلافه بشه. پاهاشو از حرص تکون میداد.
نگاهی به صورت کسایی که اونجا بودند انداخت به نظرش همشون یه مشت آدم به درد نخور و چاپلوس بودن با خودش عهد بسته بود بعد از آلفا شدنش همشونو از قصر بیرون بندازه.

توی افکار خودش غرق بود که با صدای آلفا به خودش اومد.
آلفا:حواستون کجاست ولیعهد؟

چند باری پلک زد:ببخشید همینجا
آلفا رو به وزرا : برای امروز کافیه، میتونید برین.

همگی با هم به نشانه ی احترام ایستادند و بعد از تعظیم کوتاهی با صدای بلندی گفتند:آلفا به سلامت باد
آلفا:جیمین امروز اصلا تو جلسه نبودی، فکر نکن حواسم بهت نبوده.
+اینطور نیست پدر فقط یکم خسته بودم.

آلفا:میدونی که وزرا ازم خواستن زودتر جشن نامزدیت گرفته بشه، اونا میخوان هر چه سریعتر تکلیف جانشین مشخص بشه.

سرشو با ناراحتی پایین انداخت:بله پدر هر طور که شما تصمیم بگیرین.

آلفا (به پادشاه گرگینه ها آلفا گفته میشه)
(پارک مینهو، مردی درشت هیکل و قوی، با جذبه، کمی جدی وهمونجور که مشخصه دارای خوی وحشی ولی در عین حال پادشاه زور گو و ستمگری نیست و مثل پادشاه خون آشاما به فکر امنیت و آسایش قبیلشه).

(پارک جیمین: پسر ارشد آلفا و جانشینش، قد بلند ،با بدنی عضلانی و قوی، صورتی زیبا و جذاب، با موهای خاکستری و چشمانی طوسی، بسیار خشک و بی احساس، هر کس برای بار اول باهاش برخورد داشته، معتقده اون قلبی از سنگ داره ولی همین ویژگی باعث جذابیت بیش از حدش شده، جیمین یک آلفاست)

بعد از اجازه گرفتن از پدرش از اتاق خارج شد.
با عصبانیت هوفی کشید، کرواتشو کمی شل کرد، زیر لب با خودش غر غر میکرد:لعنتیا چی از جون من میخوان، حالم از همشون بهم میخوره.

_باز چی شده که داری با خودت غر غر میکنی؟
+فقط همین یکیو کم داشتم.

برگشت سمت صدا:ببین هوباری معذرت میخوام، امروز اصلا حوصله ندارم.اگه میشه یه وقت دیگه حرف بزنیم.