part70(مهمانخانه)

532 132 83
                                    

سلام خوشگلا
حال و احوالتون چطوره؟
امیدوارم از خوندن این پارت لذت ببرید.

با دادن ووت و کامنتاتون چشمامو ستاره ای کنید.
دوستتون دارم💞😘
☆☆☆☆☆☆☆

مسئول اسطبل اسبای هر شیش نفرشون رو آماده کرد.
نامجون سوار بر اسبش شد به دنبالش تهیونگ توی یه حرکت خودشو رو اسب انداخت.

بقیه هم به ترتیب سوار اسباشون شدن.
جیمین به هوباری کمک کرد تا سوار اسب بشه.
تهیونگ زیرچشمی داشت نگاش میکرد.

نامجون و تهیونگ و جانکوک اول از همه راه افتادند و به دنبالشون بقیه حرکت کردند
فقط جکسون و بوگوم به عنوان محافظ همراهیشون میکردن.

تهیونگ که اسبشو کنار جانکوک حرکت میداد رو کرد به جانکوک و به صورتش نگاه کرد با صدای آرومی گفت:خوبی؟

جانکوک هنوز چهرش گرفته بود:ممنون شاهزاده

ت:وقتی اینطوری باهام حرف میزنی بدم میاد لطفا باهام راحت باش

_باشه هر جور تو بخوای
ت:لازم نیست تظاهر به خوب بودن کنی من اگر جات بودم گردن نامجونو میشکوندم.

جانکوک لبخند تلخی زد:دروغ نگو
ت:باور نمیکنی؟

_اگه واقعا دوسش داشتی اینکارو نمیکردی، من از اولم میدونستم سرنوشت ما نرسیدنه اون ولیعهده باید ازدواج کنه باید برای این سرزمین فرزندی بدنیا بیاره فقط یکم برام غیر منتظره بود.

ت:حتما راهی هست من نمیدونم این قانونای مزخرف چیه؟

_خیلیم مزخرف نیست هر حکومتی برای ادامه دادن بکارش احتیاج به جانشین داره ما نمیتونیم فقط به خودمون فکر کنیم.
اگر ما ضعیف بشیم مردم بیچاره زندگیشون توی خطر میفته.
تو میدونی ما چقدر دشمن اطرافمون هست؟

ت:یعنی هیچ راهی نیست؟
_چرا یک راه مونده اونم اینکه تو فداکاری کنی و جانشین نامجون بشی، حاضری اینکارو بکنی؟

تهیونگ به جیمین فکر کرد نه امکان نداشت همچین کاری کنه.

ت:من اصلا لیاقت این مقامو ندارم چطور منی که دو روزه شاهزاده شدم ولیعهد بشم.

_پس میبینی راهی نیست. همینکه قلبش برای من باشه کافیه.

نامجون کنجکاو سرشو سمتشون برگردوند:شما دو تا دو ساعته چی تو گوش هم میگین.

تهیونگ که هنوز از دست برادرش عصبانی بود اخم کرده گفت: عذر میخوام ولیعهد ولی حرفای ما به شما مربوط نمیشه

_چت شده تهیونگ چرا از صبح عصبانی ای؟
ت:تازه میپرسی چم شده؟ ببین نامجون خودت میدونی من چقدر طرف توام همیشه هر کاری کردی بهت ایمان داشتم چون میدونستم بهترین کار انجام میدی ولی بهت بگم اگر قلب جانکوکو بشکنی خودم گردنتو میشکنم.

LOVE & HATE | MINV Where stories live. Discover now