part45( خاکستری کیه)

818 186 159
                                    

به محض اینکه وارد اتاق شدن نامجون کوک رو به دیوار تکیه داد.

بدون اینکه تغییرحالتی توی چهرش ایجاد کنه با همون اخم پرسید:توی اون اتاق لعنتی اتفاقی که نیفتاد؟

جانکوک سرشو به معنیه نه تکون داد.
نامجون سرشو روی شونه‌ جانکوک گذاشت.

نامجون:چیکار کنم جانکوک....دارم دیوونه میشم. دوست دارم و با تمام وجود دلم میخواد مال من بشی.
ولی وقتی به این فکر میکنم اگر فقط یک درصد تو با اون ازدواج کنی و بچه دار بشی چی؟
نمیخوام وقتی بچه ی تو و اون و بغل میگیرم یه دایی خیانت کار باشم...

جانکوک سر نامجونو بین دستاش گرفت و بدون مقدمه شروع به بوسیدن لبهاش کرد.
روی لبش بوسه های سطحی و کوتاه مینشوند.

کوک:هیچی نگو، هیچی، نمیخوام چیزی بشنوم...

نامجون:پس چیکار کنم ها؟
کوک با جدیت توی چشماش نگاه کرد:فقط منو مال خودت کن.

قبل از اینکه دست اون بهم بخوره میخوام مال تو بشم.

نامجون دیگه معطل نکرد لبشو روی لبای کوک کوبید و شروع کرد به مکیدن لبهاش.

جانکوک خودشو بالا کشید نامجون زیر باسنشو گرفت و بلندش کرد.

کوک پاهاشو دور نامجون حلقه کرد.
غرق بوسه شیرینشون شدن.
نامجون آروم آروم به سمت تختش رفت.

از لبای هم دل کندن.
کوک پیشونیشو به پیشونی نامجون تکیه داد و شیرین خندید.

بالاخره داشت آرزوش برآورده میشد.
نامجون به آرومی اونو روی تخت گذاشت و خودشم روش قرار گرفت.

نامجون:مثل کسایی که بار اولشونه هول کردم.نمیدونم باید چیکار کنم. نمیدونم از خوشحالیه زیادیه یا...

توی یه حرکت کوک جاشو با نامجون عوض کردو روش قرار ‌گرفت.

کوک:نمیدونستم موقع سکس اینقدر حرف میزنی..
خم شد و لباشو روی لبای نامجون گذاشت. لب پایینشو به دندون گرفت و مکید.
همینطور که با لباش مشغول بود پایین تنشو روی نامجون تکون میداد.
حتی از روی شلوار هم تحریک شدن جفتشون مشخص بود.

نامجون که حسابی از دیدن این روی کوک متعجب شده بود لبشو جدا کرد:فکر میکردم یه بیبی بوی کوچولو باشی ولی مثل اینکه اشتباه کردم.
ببینم تو مطمئنی بار اولته؟

کوک با چشمای خمار به نامجون نگاه کرد.
با صدای اغواگرانه ای گفت:تو نمیفهمی نامجون، من سالها توی رویاهام تمام اینکارارو با تو تجربه کردم.

چند دقیقه بعد هر دو در حالیکه برهنه بودن روی هم تاب میخوردن.
نامجون دستشو کمی چرب کردو روی وردوی جانکوک قرار داد.
برای شروع تردید داشت.

کوک متوجه تردیدش شد:چی شده چرا شروع نمیکنی؟
نامجون:میترسم دردت بگیره.

کوک:مگه اولین بارته اینکارو میکنی؟
نامجون:اولین بارم نیست ولی تو با بقیه فرق داری من نمیخوام درد بکشی.

LOVE & HATE | MINV Where stories live. Discover now