همه دور میز شام حضور داشتند.
وزیر پارک برای پذیرایی تدارک زیادی دیده بود.
یه بره درسته سرخ شده وسط میز همراه با انواع غذاها و شراب و خون....
امپراطور سر میز نشسته و به ترتیب کنارش ملکه و نامجون نشسته و کنار نامجون سوریون بود.
جانکوک درست روبه روی نامجون نشسته بود.
_بفرمایید لطفا از خودتون پذیرایی کنید امپراطور باید منو بابت کوتاهیم ببخشن.
+این چه حرفیه جناب پارک همه چیز بسیار عالی تدارک دیده شده.
*چیزی میل دارید بگم براتون بیارن؟
سوریون با یه لبخند ملیح از نامجون پرسید.
+نه ممنون همه چیز هست.
*آخه حس کردم میل ندارید.
نامجون صورتش رو سمت سوریون برگردوند و برای یک لحظه چشمش به یقه باز سوریون و سینه برهنش افتاد.
خیلی سریع حدقه چشمش رو برگردند.
به محض اینکه صورتشو برگردوند با جانکوک که با خشمو تندی نگاش میکرد چشم تو چشم شد.
_عالیجناب جانکوک شما هم میل کنید.
جانکوک لبخند مصنوعی زدو در حالیکه چنگال رو توی دستش فشار میداد تشکر کرد.
شام توی سکوت سرو شد.
بعد از شام همگی دور هم نشسته بودند.
ملکه همراه همسر وزیر گوشه ای از سالن نشسته و صحبت میکرد.
جانکوک و نامجون روی کاناپه دو نفره کنار هم بودند.
سوریون در حالیکه گیلاس خون توی دستش میچرخوند روی کاناپه کناری نامجون نشست.
جانکوک خیلی صبور بود هر کسی تحمل دیدن عشقش رو کنار یه نفر دیگه نداره.
ولی اون چاره ای نداشت.
سوریون سر صحبت رو باز کرد.
*من به رابطه شما دو نفر حسودیم میشه.
نامجون لبخند به لب:چطور بانو؟
جانکوک زیر لب غر زد :بانو هه
*آخه از وقتی بچه بودید با هم دوستید. حتما رابطتون خیلی قویه.
منم دلم همچین رابطه دوستی میخواد
نامجون سمت کوک برگشت با شجاعت دستشو دور
گردنش انداخت:دوستی؟هومممم اینطوریم میشه گفت ، جانکوک فرد خاصی تو زندگیه منه. بیشتر از اینکه به خودم اعتماد داشته باشم به اون دارم.
جانکوک از حرکت یهوییش کمی شوکه شد ولی سعی کرد با یه لبخند مخفیش کنه.
سوریون با تعجب و کمی مشکوک نگاشون کرد.
امپراطور:خب من و جناب پارک زمان جشن عروسی رو مشخص کردیم نباید بیشتر طولش بدیم.
جانکوک با چشمای بسته و سر پایین ایستاده بود.
امپراطور:علی رغم پیشنهادی که وزیر گرگینه ها ، جانگ بهمون داد مبنی براینکه هر سه جشن رو توی سرزمین صلح برگزار کنیم ولی من دلم میخواد توی سرزمین خودم ازدواج ولیعهد انجام بشه پس منتظر میمونیم، بعد از برگزاری جشن تاجگذاری شاهزاده ها عروسی شما برگزار میشه.
YOU ARE READING
LOVE & HATE | MINV
Vampireتهیونگ خون آشامی که به اجبار باید برای مدتی داخل قصر گرگینه ها زندگی کنه ! آیا نفرتش از گرگینه ها به عشق تبدیل میشه؟! نام فیک: عشق و نفرت ♠️♥️ کاپل اصلی: Minv 🌊 کاپل فرعی:namkook , sope 🌜 ژانر:فانتزی /خون آشامی/گرگینه/انگست/اسمات ⛔ نویسنده:لیلا 🔮
