part3(مسابقه)

1.3K 267 46
                                    

نامجون، جانکوک، جیمین، یونگی و جین از بچگی باهم بزرگ شدند.
درسته اونها از یک نژاد نبودن ولی بدلیل جشن ها و مراسمات مشترک زیادی که با هم داشتند اغلب همدیگر رو میدیدند.

اونها با هم بزرگ شده بودند و به غیر از کَلکَلایی که همیشه بینشون بود باهم خیلی دوست بودن.

دو حکومت به خاطر اتحادو دوستی بیشتر، جشن ها و فستیبال های زیادی برگزار می کرد. مسابقه رقص هم از جمله همین برنامه ها بود، با این تفاوت که همه مسئولیت و برنامه ریزیای این مسابقه مختص به جوونا بودو بزرگترا توش دخالتی نداشتند.
در واقع مسئولیت برگزاری مسابقه به عهده ی دو ولیعهد بود.

مسابقه در دو مرحله انجام میشد.
در مرحله اول به شرکت کننده ها این اجازه داده میشد که موسیقی رو خودشون انتخاب کنن.
در صورت راه پیدا کردن به مرحله دوم، اینبار انتخاب با داورها بود.

تعداد شرکت کننده ها بستگی به تعداد داوطلبین داشت. در کل ۱۰ نفر به مرحله دوم راه پیدا میکردن
و در آخر با رای هیئت داورا یک نفر برنده مسابقه میشد و مدال میگرفت.

تعداد داورا ۴ نفر بود که از بهترین مربیان رقص بودند.
دونماینده از گرگینه ها و دو نماینده از خون آشاما.

کَلکل دو ولیعهد هم سر همین مسابقه بود.اونها هرسال یه نماینده از طرف خودشون انتخاب میکردن، معمولا یکسال در میون برنده مسابقه میشدن ولی دوسال بود که نامجون موفق به شکست دادن جیمین نشده بودو این عصبانیترش کرده بود.

نکته:برای شرکت توی مسابقه هیچ محدودیت سنی، جنسی و یا طبقه اجتماعی وجود نداشت.
☆☆☆☆☆☆☆☆

تمام وجودشو استرس گرفته بود سعی میکرد خودشو جلوی تهیونگ آروم جلوه بده، نزدیکش شد دستاشو دو طرف بازوهاش قرار داد:نگران که نیستی؟
سرشو به دو طرف تکون داد.

سر تهیونگو میون دستاش گرفت، پیشونیشو به پیشونی تهیونگ تکیه داد:من بهت اعتماد دارم، میدونم نا امیدم نمیکنی. اگه برنده بشی هر چی بخوای بهت میدم.

تهیونگ پوزخند تلخی زد:هر چی که بخوام.

نامجون منظورشو فهمید :هر چیزی، بغیر از رفتنت از پیشم.
تهیونگ با ناراحتی ازش جدا شد:من تمام سعیمو میکنم.

با دستش چند ضربه کوتاه به صورت تهیونگ زد.
+موفق باشی من دیگه میرم.
☆☆☆☆☆☆☆☆
هر دو ولیعهد همزمان به سالن مسابقه وارد شدن.
همه تماشاچیا به احترامشون ایستادند.
به سمت جایگاهشون حرکت کردند و درحالیکه بهم پوزخند میزدند سر جاشون نشستند.

یونگی و جین هم به ترتیب بعد از جیمین روی صندلی نشستن.
جانکوک چون محافظ بود بالای سر نامجون ایستاد.
نامجون در حال نشستن نیم نگاهی به جین انداخت.

LOVE & HATE | MINV Where stories live. Discover now