part72

506 129 99
                                    

همگی دور میز مذاکره نشسته و منتظر آلفا و امپراطور بودند.
در باز شد و هر دو با غرور وارد شدن.

به احترامشون همگی از جا بلند شده و بعد از اینکه آلفا و امپراطور روی صندلی مخصوص جای گرفتند اونام نشستند.

امپراطور شروع به صحبت کرد.
تهیونگ از زیر میز دستای جیمینو گرفته و محکم فشار میداد.

+خب منو جناب پارک خیلی صحبت کردیم.
بالاخره به این نتیجه رسیدیم که پیشنهاد وزیر جانگ رو قبول کنیم.

یونگی با شنیدن این حرف غمگین سرشو پایین انداخت.
جانکوک سرشو سمت تهیونگ چرخوند تا عکس العملشو ببینه.
تهیونگ لبشو با استرس گزید.

آلفا:البته ما میدونیم که کار خیلی سختیه و ریسکش بالاست.
ممکنه بعد یه مدت هرج و مرج بشه اما من به لیاقت پسرم ایمان دارم همینطور جناب کیم مطمئنن شاهزاده از پسش بر میاد.
قرار بر این شده تا ماه آینده مقدمات اینکار آماده بشه.

البته اینجا برای فرمانروایی قصر کوچیکیه. تصمیم گرفتیم یه قصر بزرگ توی یه منطقه خوش آب و هوا بسازیم.
تا اونجا آماده بشه شاهزاده ها یا بهتره بگیم فرمانرواهای جدید به اینجا نقل مکان میکنن.

به هر دوی شما اطمینان میدیم اینجا همه امکانات براتون فراهمه و شما برای تصمیم گیریاتون کاملا مستقل عمل میکنید.
حتی میتونید برای این سرزمین قانون های جدید بزارید.

برای انتخاب وزیر و زیر دستاتونم میتونید افراد مورد اعتماد خودتون رو انتخاب کنید.

امپراطور:در ضمن تعدادی ندیمه و برده هم براتون فرستاده میشه. میتونید برای خودتون معشوقه هم انتخاب کنید.

تهیونگ دستاشو مشت کرد و با صدایی که ناراحتی ازش موج میزد گفت:من معشوفه نیاز ندارم.

آلفا قهقهه ای زد:اوه چطور ممکنه...مگر اینکه بخواین با هم بخوابید...
با بیرون اومدن این جمله از دهن آلفا، یونگی و تهیونگ بهم نگاه کردن و بلافاصله نگاهشون سمت دو چشم خشمگین چرخید.

یونگی قسم خورد بعد از این جلسه خودشو گم و گور کنه تا از دید برادرش پنهان بمونه.

به دنبال این حرف امپراطور هم خندید:البته این که شوخی بود ولی برای اینکه در آینده مشکلی سر جانشینی و خون خالص و این حرفا پیش نیاد و ما مطمئن باشیم تا سالهای سال قراره توی این منطقه صلح برقرار باشه پیشنهاد من اینه هر وقت تصمیم به ازدواج گرفتید هر کدومتون از طرف مقابل همسر شایسته ای انتخاب کنه.
اینجوری جانشین شما از خون دوطرفه و هیچ وقت اطرافیان نمیتونن به شما خیانت کنن و همیشه از دست توطئه ها در امان هستید.

جیمین دیگه نمیتونست جو این اتاق رو تحمل کنه. از دست یونگی حسابی عصبانی بود. تا کی میخواست مطیع باشه.

LOVE & HATE | MINV Where stories live. Discover now