part65(رقص)

678 166 218
                                    

هنوز بعد از یک هفته زندگی تو قصر ، به این احتراما و تعظیما عادت نکرده بود.
جواب هر خدمه ای که بهش تعظیم میکرد رو با یه لبخند میداد.

قصر شلوغ و پر سر و صدا بود.
امشب جشن بزرگی به مناسبت شاهزاده تهیونگ برگزار میشد.

به خواسته تهیونگ قرار شد دروازه ورودی قصر باز باشه و هر کسی که دلش میخواد توی این جشن حضور داشته باشه.

امپراطور دستور داده بود کل شهر رو چراغونی کنن.

شنیده بود آلفا به همراه خانوادش به قصر رسیده.
دل تو دلش نبود تا هر چه زودتر جیمین رو ببینه.
وارد راهروی باریک که به سالن اصلی راه داشت شد.
سرعت قدماشو زیاد کرد.

دلش پر میکشید برای دیدن عشقش
یهویی دستش بوسیله کسی کشیده شد نفهمید چطور شد که به داخل اتاقی کشیده شد.

چشماشو که از ترس بسته بود باز کردو با کمال ناباوری آلفاشو جلوی چشمش دید.

دهنش رو باز کرد تا حرفی بزنه که لبهاش اسیر لبای جیمین شد.
جیمین وحشیانه به لباش حمله کرد و با ولع میبوسید.
دستاش رو باز کردو دور گردن جیمین انداخت.
با دلتنگی مشغول بوسیدن هم بودن.

تهیونگ قدشو کشید و خودشو به سمت بالا پرت کرد
جیمین بلافاصله زیر رونشو گرفت و بلندش کرد.

دستشو پشت کمر تهیونگ گذاشت و توی آغوشش نگه داشت
برای چند ثانیه از هم جدا شدن تهیونگ پیشونیشو روی پیشونی جیمین گذاشت
بدون هیچ حرفی توی چشمای هم خیره شدن.
چشم ها کار زبونشون رو میکرد.

اونا برای حرف زدن احتیاج به زبون نداشتن.
تهیونگ لبخند بزرگی زد که دندوناش پیدا شد.
جیمین یه دور کامل چرخید.
تهیونگ سرشو بلند کرد و قهقهه زد.

دوباره صورتشو نزدیک صورت جیمین آورد.
حالا تهیونگ کاملا روش مسلط بود.
اینبار اون بود که به جیمین اجازه هیچ حرکتی نداد.

با ولع لب پایینشو داخل دهنش بردو شروع کرد به مکیدن لباش زبونشو وارد دهن جیمین کرد.
با تمام وجود میخواست مزه دهنشو بچشه.
دوری از جیمین دیوونش کرده بود.

ولع خاصی به چشیدن خون جیمین پیدا کرد.
دندونای نیشش بیرون زد. ...
سریع از جیمین جدا شد نمیخواست گازش بگیره و خونشو بخوره.

جیمین متوجه خواسته تهیونگ شد گردنشو نزدیک دهن تهیونگ کرد.
تهیونگ سرشو عقب کشید و با سر اشاره زد که نمیخواد اینکارو بکنه.
اما جیمین سمج تر از این حرفا بود.

درست قسمتی که نزدیک رگش قرار داشت  رو نزدیک دهن تهیونگ کرد.
رنگ چشماش به قرمزی زد، دندوناش از شدت نیاز به خون دردناک شده بود.
چاره ای نداشت. زبونش رو روی رگ جیمین زد و یهویی دندوناشو داخل گردنش فرو کرد.

LOVE & HATE | MINV Where stories live. Discover now