part54(ماجرای جین)

585 154 87
                                    

سلام قشنگام
از همین اول عذرخواهی کنم که چند قسمتی قراره عرررررر بزنیم با هم.

ببخشید اگر با خوندن داستانم غمگین میشید.....

دوستتون دارم و منتظر کامنتاتون هستم.
💜💜💜💜💜💜

☆☆☆☆☆☆☆☆☆

سرشو پایین انداخته و به تابلویی که توی بغلش گرفته بود نگاه کرد.
از همین الان دلش برای خاکستریش تنگ بود چطور باید دوریشو تحمل میکرد.

دوتا سربازی که برای برگردوندنش اومده بودن بهم نگاه کردن.

*بهتر نیست یکم استراحت کنیم.
+منم موافقم اسبا هم خستن.
یکی از سربازا رو کرد به تهیونگ.

+اسبتو نگه دار نیم ساعتی توقف میکنیم.
تهیونگ با احتیاط از اسب پایین اومد.
افسار اسبشو به درخت بست و خودش پای همون درخت نشست.

+حتما تشتنه بیا یکم آب بخور.
ت:ممنون تشنم نیست
+هر جور راحتی
سرشو به درخت تکیه دادو چشماشو بست.

دلش میخواست به هر چیزی فکر کنه غیر از جیمین و قصر گرگینه ها.
ولی هر کار میکرد چشمای خاکستریش ،چشمای طوسی جیمینش از جلوی چشماش محو نمیشد.
سرشو به طرفین تکون داد:بهش فکر نکن، فکر نکن تهیونگ...

برای اینکه از فکر جیمین فرار کنه ذهنش رو سمت جین منحرف کرد.
روز قبل از اومدنش از قصر و حرفایی که بینشون ردو بدل شد رو به یاد آورد.

فلش بک
مشغول جمع کردن اتاقش بود. به خاطر گریه چشماش پف کرده بود.
با صدای در دست از کار کشید.
بینیشو بالا داد:کیه؟

جین درو باز کرد:میتونم بیام تو؟
ت:بفرمایید.
جین وارد شد و درو پشت سرش بست.

_داری برا رفتن آماده میشی؟
ت:بله
_فردا میان دنبالت؟
تهیونگ سرشو تکون داد.

_میتونم بشینم؟
ت:بفرمایید
جین روی تخت نشست:میشه کنارم بشینی باهات یکم حرف دادم.
تهیونگ کنار جین نشست.

_حتما تا الان متوجه شدی نقشه آوردنت به اینجا رو من کشیدم.
ت:شما؟
_هوم نمیدونستی
ت:حدسش کار سختی نبود.
_فکر کنم تا آخر عمرت منو نبخشی.

ت:اگر چند ماه پیش بود قطعا نمیبخشیدمتون ولی الان....
دیگه همه چی فرق کرده من از کسی کینه ای به دل ندارم.
لازم نیست خودتونو مقصد بدونید.

_ولی من هنوزم عذاب وجدان دارم.
حوصله داری برات یه داستان تعریف کنم؟
ت:داستان؟!!!
_هوم داستان یه پسر عاشق
یه پسری بود شرو شیطون ،سر به هوا و بازیگوش دائم دنبال دردسر میگشت.
یه بتا که همش سر به سر امگاهای بیچاره میزاشت.

یه روز که داشت امگایی رو اذیت میکرد یه آلفای قدبلندو چهارشونه برای دفاع از اون امگا اومدو جلوش وایساد.
بتا با دیدن چهره اون آلفا دیگه نه چیزی شنید نه چیزی رو دید غیر از اون آلفا.

LOVE & HATE | MINV Where stories live. Discover now