part66(ازدواج ولیعهد)

640 161 71
                                    

سلام توت فرنگیا

همینطور که از اسم این پارت مشخصه قراره شکه بشین.

فقط بگم اگر میخواین به نویسنده فحش بدین آزادین، خود نویسنده موقع نوشتن این پارت قلبش شرحه شرحه شد...

کوک طفلکیم💔💔🥺😭
من ترجیح میدم فرار کنم.
🏃‍♀️🏃‍♀️🏃‍♀️🏃‍♀️
☆☆☆☆☆☆

تهیونگ دختر بچه رو بغل گرفت و بلندش کرد.
دستشو رو کمر دختر گذاشت و دست دختر بچه رو توی دستش قرار داد.
لبخندی به صورت زیبای دختر زد.

دختر با لپای گل انداخته خجالت زده پرسید:برای چی خواستین با من برقصین؟

ت:برای اینکه شما خیلی دختر زیبایی هستین. منم فقط با کسایی میرقصم که قشنگ و مهربونن درست شبیه خودت.

وقتی برای رقص دور زد دختر موهای طلاییش توی هوا پخش شد.
هوباری کنار جیمین ایستاده بود، سرشو نزدیک گوش جیمین کرد:به خاطر تو اینکارو میکنه.

جیمین سرشو برگردوند:منظورت چیه؟
_خودتو به اون راه نزن نگو که متوجه نشدی، اون خیلی باهوشه داره اینطوری به اشراف زاده ها میفهمونه که علاقه ای به دختراشون نداره، اینقدر دوسِت داره که حاضر نشده با هیچ دختری برقصه.

+اما با تو رقصید
_با من رقصید چون میخواست رابطه گرگینه ها و خون آشاما‌رو محکم تر کنه. تازه همه میدونن من نامزد توام پس به چشم یه دختر منو نگاه نکرده.
اون با نامزد ولیعهد گرگا رقصیده.

جیمین تا سرشو چرخونو رقص تهیونگ تموم شده بود.
تهیونگ سر جاش برگشت.

نامجون سرشو نزدیک سر تهیونگ برد و توی گوشش گفت:ریسک بزرگی کردی برادر کوچولو ، حالا نصف اشراف زاده ها ازت کینه میگیرن.

تهیونگ ریز خندید:خب این که به نفع تو میشه جناب ولیعهد.

+نگو که برای من اینکارو کردی.
ت:کی گفته به خاطر تو بوده.

تهیونگ با چشماش جیمینو دنبال کرد:تا وقتی اون تو سالن باشه چشمم هیچ کسی رو نمیبینه.

+اوه یعنی شاهزاده کوچولومون تا این حد عاشق شده.
تهیونگ با اخم نگاش کرد:اینقدر به من نگو کوچولو
+متاسفم ولی از وقتی نسبتت با خودمو فهمیدم چیزی جز برادر کوچیکتر نمیتونم ببینمت.

ت:خیلی نامردی
+اوه الان به ولیعهد بی احترامی کردی.

تهیونگ زبونشو خیلی کم بیرون آورد و برای نامجون زبون درازی کرد.
نامجون زیر لب خندید.

ت:عشقتو این دور و اطراف نمیبینم.
+عشقم؟!!!

ت:میدونستی خیلی خنگی، منظورم جانکوکه.
نامجون با ناراحتی جمعیتو نگاه کرد:از وقتی پدرش تبعید شده خیلی تو خودشه، با منم کمتر روبه رو میشه.
امروزم هر کاری کردم حاضر نشد توی جشن باشه.

LOVE & HATE | MINV Où les histoires vivent. Découvrez maintenant