part32(سوگواری برای یونگی)

798 173 78
                                    

سلام قشنگام صبحتون بخیر🦋🍬

ببینید چه دخمل خوبی شدم اینبارم زود گذاشتم.
چون شما خواننده های خیلی خیلی ماهی هستین.
💋💋
امروز اول حرف زدم چون واقعا میخوام معذرت بخوام اگر با خوندن این قسمت غمگین میشید....
باور کنید دست من نیست، اینطور پیش اومد.

لازم نیست که بگم خیلی دوستون دارم؟💛💜

☆☆☆☆☆☆☆☆

جین که تا اونموقع ساکت بود سمت جیمین اومد و روبه روش ایستاد. در حالیکه تمام صورتش خیس از گریه بود به جیمین نگاه کرد:متاسفم...

بغضش دوباره ترکید و به گریه افتاد.
جیمین با دیدن دوست قدیمیش طاقتش تموم شد و سرشو روی شونه جین قرار داد

+اون نرفته جین ...یونگی به این راحتی منو تنها نمیزاره. خودش میدونه من کسی رو جز اون ندارم...
من باورم نمیشه به این راحتی مرده باشه...

جین دستشو پشت کمر جیمین قرار داد و نوازشش کرد:آروم باش همه چی درست میشه تو الان باید قوی تر از همیشه باشی الان آلفا و ملکه حال درستی ندارن پس باید تو محکم بمونی تا قصر تو آرامش باشه...

+چطوری؟چطوری آروم باشم در حالیکه میگن تنها برادرم مرده....

جین:فعلا یه عده رو بفرست برای تجسس ...

جیمین سرشو از رو شونه جین بلند کرد. اشکاشو سریع پاک کرد تا کسی نبینتش سمت وزیر اعظم برگشت:وزیر جانگ لطفا یه عده رو برای تجسس بفرستین...

وزیر اطاعت کردو از اونجا رفت.

تهیونگ تمام مدت مات و مبهوت ایستاده بود و به چهره و قامت خمیده جیمین نگاه میکرد.
پس جیمین هم قلبی در سینه داشت ...دلش براش میسوخت خودش هم تجربه از دست دادن عزیزانش رو تجربه کرده بود پس حال جیمینو درک میکرد.

وقتی متوجه شد جیمین داره به اون سمت میاد سریع روشو برگردوند دلش نمیخواست جیمین بدونه تمام مدت نگاهش میکرد.
نه به خاطر خودش یه جورایی دلش نمیخواست جیمین بفهمه وقتی داشته گریه میکرده تهیونگ دیدتش ....

خودشم حال خودشو درک نمیکرد انگار دلش نمیخواست جیمین غرورو ابهتش رو ازدست بده.

جیمین بدون اینکه متوجه تهیونگ بشه از کنارش رد شد و به سمت اتاقش رفت فعلا به تنهایی احتیاج داشت.

قصر توی سکوت بدی فرورفته بود...هیچ کس توان انجام کاری رو نداشت.

تهیونگ وارد آشپزخونه شد به آقای جانگ که روی صندلی نشسته بودو سرشو بین دستاش نگه داشته بود نگاه کرد.

ت:عموجانگ ببخشید میتونم کمی جوشونده بردارم میخوام برای ولیعهد درست کنم.

آقای جانگ سرشو بلند کرد:فکر نمیکنم الان ولیعهد کسی رو بپذیرن معمولا وقتی ناراحت و عصبین کسیو تو اتاقشون راه نمیدن..میترسم اگه بری بدتر عصبانی بشن.

LOVE & HATE | MINV Where stories live. Discover now