تو راه برگشت به خونه بودم ، همینطوری که دستم توی جیبم بود و سرم پایین داشتم به اون پسره که تو کافه بود فکر میکردم؛اصلا دختری نیستم که بخوام تو کف یه پسر باشم یا با دیدنشون غش و ضعف کنم کاملا خنثی‌م نسبت بهشون؛ولی این پسرحسه آشنایی بهم داده بود حس میکردم درونش چیزی داره که اونو از بقیه مُتمایز میکنه.
با باز کردن در تاریکی و سرما و تنهایی به صورتم برخورد کرد برام عادی شده بود دیگه اگر به من بود که اصلا دوست نداشتم توی خونه لامپی نصب کنم ولی از اونجایی که گین خونه بغلیم بود و سرشو میگرفتی دُمشو میگرفتی اینجا بود جرعت اینکارو نداشتم.
من و گین دو قطب کاملا متفاوتیم وقتی اطرافیان میفهمن باهم دوستیم با نگاه پر تعجبشون ازمون پذیرایی میکنن؛ گین یه دختر پر انرژی خنده رو که با همه زود صمیمی میشه و فوق‌العاده مهربون و کیوت با لباسای کیوت تر از خودش حالا من یک عدد دختر سرتا پا مشکی از دید اطرافیان خشک،مغرور و بداخلاق ولی گین همیشه میگه اصلا اینطوری نیستی فقط گینه که لبخند و خندمو دیده تازه اونم سالی یبار.
لباسامو عوض کردم اومدم برم ابمیوه بریزم برای خودم بشینم پای کارام که یهو SMS اومد برام با تعجب رفتم سمت گوشیم برش داشتم از یه ناشناس بود ؛ باز نکردم اومدم گوشیمو بزارم سرجاش که پیام دیگه ازش اومد کنجکاو شدم بازش کرد:
ناشناس: سلام خانوم خشن.
سالم رسیدی خونه؟ کسیو سره راحت نزدی که؟!
ناشناس: حس میکنم میبینی و جواب نمیدی.
جانگکوکم.
امروز تو کافه همو دیدیم یادت اومد؟
ناشناس: این شمارمه سیو کن دوست دارم بیشتر بشناسمت ، البته اگر نمیزنی منو!
ناشناس : شبت بخیر خانوم خشن.
همینطوری مات تکساش بودم این از کجا شماره منو اورده؟ خودم که بهش ندادم فقط یک راه میمونه... گین.
سریع رفتم تو کانتَک و شماره گین و گرفتم ولی جواب نداد یه چند بار پشت هم گرفتم بازم جواب نداد با عصبانیت گوشیو روی زمین پرت کردم خوبه میدونه از اینکه میدونم میتونه جواب بده ولی جواب نمیده بدم میاد.
رفتم تو آشپزخونه لیوان آبمیوه مو پر کردم و یه نفس سر کشیدم تا بلکه از حرارت درونم کم بشه ، به دقیقه نکشید گوشیم زنگ خورد بدون نگاه کردن به اسم جواب دادم:
+ معلوم هست کجایی 100 دفعه باهات تماس گرفتم ولی جواب نمیدادی میدونی که از اینکار متنفرم
- الو خانم...
وایسا ببینم اینکه...
گوشی رو از بغل گوشم برداشتم به اسم نگاه کردم اسم گین بود ولی این صدا...
+شما کی هستین؟ گوشی گین دسته شما چیکار میکنه؟ ببینم خودش کجاست؟
-میا شی میشه یه چند لحظه به من زمان پاسخ بدین!
YOU ARE READING
My Lollipop (آبنبات چوبی من)
Fanfictionمیا یه دختری که نمیتونه به راحتی باهمه ارتباط بگیره... دقیقا نقطه مقابل اون گین.... صمیمی ترین دوستش؛ که حالا با اسرار همون مجبور به رفتن یه مهمونی میشه که از اون به بعد زندگی روی دیگه خودشو بهش نشون میده... دارای دو فصل که پشت هم آپ میشن. فصل اول:...
