part73

281 40 25
                                    

بعد اینکه خیالم از بابت میا راحت شد روی صندلی بغل اتاق شستشو معده وا رفتم؛ یه موقع هایی حس میکنم بایه دختر بچه طرفم که همیشه باید حواسم بهش باشه؛ سرمو به دیوار پشتم تکیه دادم و چشمامو بستم، بلکل یادم رفت برای چی رفته بودم خونش؛ با حس اینکه کسی بغلم نشسته سرمو تو همون حالت به بغلم چرخوندم و لای چشمامو باز کردم که چشمای پف کرده جیسو رو دیدم:

جیسو:( بینیشو بالا کشید و با چشمای قرمزش بهم ذُل زد) میا کو؟
جیهوپ: بردنش برای شستشو معده.
جیسو: ( اونم به پشتش تکیه داد و دست به سینه به روبه روش نگاه کرد) این دختر یه جفت عقل تو سرش نیست‌.
جیهوپ: اگر داشت که الان ما اینجا نبودیم.
جیسو:( تک خنده‌ای کرد و سرشو توی دستاش گرفت) راضیش کردم.

صاف تو جام نشستم و سمتش متمایل شدم؛ زیر چشمی به چشمای متعجبم نگاه کرد:

جیسو: راجب همین بحث امشب...باهاش حرف زدم....( دوباره دست به سینه شد) میدونی....اون این وسط فقط نگران توعه....بی دلیلم نیست...شاید اگر فرد دیگه‌ای جای میا بود براش مهم نبود یا کمتر مهم بود ولی چیزی که من فهمیدم اینه که........( با یه لبخند برگشت سمتم) میا تو رو بیشتر از خودش دوست داره.
جیهوپ: ( با جمله اخرش ذوق و شوق عجیبی توی دلم نشست، سعی کردم جلوی لبخندم و بگیرم تا زیادی کش نیاد) اممم ینی قبول کرد.
جیسو: تا اخرین لحظه اره.....راستی چرا میا اینطوری شد قبلاهم شده بود؟
جیهوپ: تاحالا خیلی حالش بد شده بود ولی اینطوری نه.....( صحنه اخری که توی خونه دیدمش جلوی چشمام نقش بست که باعث شد کلافه دستی به صورتم بکشم)
جیسو: ععع اوردنش.


جفتمون پاشدیم سمت پرستاری که داشت میا رو با ویلچر میاورد:

جیسو:( جلوی پای میا نشست دستشو گرفت) میا الان خوبی جاییت درد نمیکنه؟
میا:( جفت دستاشو روی صورتش گذاشته بود نگامون نمیکرد، اروم زیر لب) خوبم.
جیهوپ:( رو به پرستار ) حالش چطوره؟
پرستار:( یکی از دستاشو روی شونه میا گذاشت و یکم فشار داد) الان حالش خوبه ولی...( نگاهشو بین من و میا و جیسو چرخوند) باید یه شب تحت نظر باشه.
میا:( سرشو چرخوند سمت پرستار) گفتی میتونم برم که.
پرستار: ( از بالا خم شد تو صورتش) تا زمانی میتونستی بری که جواب آزمایشت نیومده بود.
جیسو:( کنار پرستار ایستاد) مگه جواب آزمایشش چیه؟
میا:( با هُل دست پرستار و گرفت ) میخوام استراحت کنم.
پرستار: باشه( رو به ما) پزشکش الان میاد میتونید باهاشون صحبت کنید.

تا میا و پرستار رفتن سمت بخش از اتاق بغلی درجا پزشک میا که از اول کنارش بود بیرون اومد، با دیدن من با لبخند سمتم اومد:

پزشک: اووو دکتر جانگ شما هنوز اینجایین؟
جهیوپ: داشتم میرفتم ولی خواستم جواب ازمایش میا رو از شما بگیرم.
پزشک:( کاغذی سمتم گرفت و با خنده سری تکون داد) از این موارد زیاد داشتیم که دارو مصرف کردن و یادشون رفته بعدش نوشیدنی خوردن.
جیهوپ: ( بعد رفتن دکتر متعجب برگشتم سمت جیسو) دارو؟(با یاداوری چیزی با شتاب نگاهش کردم) نگو که....
جیسو:( مضطرب دستشو جلو دهنش گذاشت و سرشو تکون داد) خودم هرچی ازش داشت و ریختم توی سرویس بهداشتی و سیفون و کشیدم بعد اومدم اینجا.
جیهوپ:( عصبی چشمامو روی هم فشار دادم) میا....میا...میاااااااا.
جیسو: ( جلوم ایستاد) من دیگه ریختمشون دور خودشم فهمیده واسه چی اینطوری شده.....میخوای نگو بهش‌.
جیهوپ: حتما باید بلایی سرخودش میاورد تا میفهمید من بدشو نمیخوام؟ جیسو من روزی هزار دفعه بهش میگفتم دیگه استفاده نکنه.....میگفتم خودم کمکت میکنم مثل قبل ولی اعتماد نداشت......حالا الان که کلی درد کشیده و خودش و مارو تو این وضع انداخته باید متوجه این بشه‌؟
جیسو: میدونم هم تو رو میشناسم هم میا رو و میدونم حرف گوش نمیده تا خودش تجربه کنه..... فقط میگم بخاطر بحثای امشبم که شده بهش الان چیزی نگی خیلی بهتره( دستشو روی بازوم گذاشت و حرکت داد) میدونم نگرانشی....ولی اونم به من قول داده درمانشو شروع کنه‌.
جیهوپ:( عصبانیتم جاشو به خوشحالی و تعجب داد) الان داری اینارو میگی من و اروم کنی یا واقعا!؟....
جیسو: ( تک خنده‌ای کرد) توهم باورت نمیشه نه؟ انگار یجورایی داره سره عقل میاد.
جیهوپ: شایدم اینارو گفته که تو دیگه بهش اسرار نکنی.
جیسو: نه ...میا به هرکی بتونه دروغ بگه یا گول بزنه منو نمیتونه.....خیالت راحت.


My Lollipop                                           (آبنبات چوبی من)Where stories live. Discover now