میا:
منتظر برگه ترخیص بودیم؛ روی صندلی های لابی نشسته بودم به پای گچ گرفتم نگاه میکردم و چجوری با وجود این برم حموم واقعا حالم داشت از خودم به هم میخورد بوی بیمارستان میدادم،معلومه بعد دو هفته بایدم بو بدم:
جانگکوک: میری خونه؟
+اره چطور؟
جانگکوک:(سر انداخت پایین یواش) هیچی.اومدم چیزی بگم که دیدم جیهوپ و گین اومدن:
جیهوپ: تمامممم خب گین من میا رو میبرم تو جانگکوک و با ویلچرش بیار.
+(با تعجب) مگه جانگکوکم با ما میاد؟
گین: اره خانوادش براشون کار پیش اومد برگشتن برلین برای همین میاد پیش ما.
جیهوپ: نیاز نیست میریم خونه من اونجا راحت تر میتونم از جفتشون پرستاری کنم.
+من که نیاز به پرستاری ندارم.کمرمو سفت فشار داد:
جیهوپ: دوباره رو حرف من حرف زدی؟
+این یه مورد و نمیتونم قبول کنم، نمیدونی وقتی رو اون تخت کذایی بودم چقدر خودمو رو تخت گرم و نرمم تصور کردم.
جیهوپ: تختای خونه من از تختای خونه تو خفن ترن.
+باشه برای خودت من میخوام برم خونه خودممم.دیگه چیزی نگفتن و رسیدیم دم ماشین من جلو نشستم جانگکوک بخاطر پاهاش عقب گینم خب کلا دو وجب بود اونم عقب.
رسیدیم خونه تا درو باز کردیم بو جاجانگمیون زد تو صورتمون با تعجب رفتیم تو که تهیونگ و دیدیم پشت گاز داره نودل درست میکنه.تهیونگ: ععع اومدیننننن پس خوب برنامه ریزی کرده بودم سره تایم اومدین.
همونطور که میشستم رو کاناپه تقریبا داد زدم صدام برسه به آشپزخونه:
+ته مگه نباید الان شرکت باشی؟
تهیونگ: کارا امروز زود تموم شد.
+(ساعتمو نگاه کردم) نرفته؟ ساعت تازه 12 ظهره.
تهیونگ: (با هوچی بازی) میخوای برگردم.
+(جدی شدم) اره.
تهیونگ: میا یکم ادم شو سر و وضعتو ببین یه پات لبه گوره بدبخت.اینو که گفت همه زدن زیر خنده که متوجه خنده های جین شدم که با گوشتای گریل شده از تراس میومد تو:
+اووو جین توهم هستی؟
جین: (با خنده ) منم برم.؟بعد دوباره همشون زدن زیر خنده، کلافه شدم موهای گین که یه کاناپه باهام فاصله داشت و به زور رسیدم بهش کشیدم:
گین: آی چتهههههه چرا مو میکشی؟
+هیشششش.
گین: بله؟
+گین عزیزمممم میشه کمکم کنی بریم حموم بو تزریقاتی اورژانس و میدم.
گین: پس این بوی تو بود اره.کوسن مبل و کوبیدم تو سرش:
+نمیخوام پاشو گمشو خَبَرِت.
گین:(به خنده کنترل شده) خب بابا بیجنبه.با کمک گین و ته از پله هه رفتیم بالا که گین کمکم کرد توی حموم کردن البته دختره بی حیا همونجا خودشم حموم کرد که من شامپو هم تو چشام رفت و کلا چشام بسته بود.
YOU ARE READING
My Lollipop (آبنبات چوبی من)
Fanfictionمیا یه دختری که نمیتونه به راحتی باهمه ارتباط بگیره... دقیقا نقطه مقابل اون گین.... صمیمی ترین دوستش؛ که حالا با اسرار همون مجبور به رفتن یه مهمونی میشه که از اون به بعد زندگی روی دیگه خودشو بهش نشون میده... دارای دو فصل که پشت هم آپ میشن. فصل اول:...