part16

470 52 24
                                    

گین: بله؟
+.....

تا گین درو باز کرد با شتاب بغلش کردم، انقدر شُک زده بود که دستاش روهوا خشک شده بود؛ یکم ازش فاصله گرفتم:

+سلام.

از شُک اولیش در اومد با چشم غره رفت تو، کتم و در اوردم اون هدیه‌ای که دوست داشت و پشتم گرفتم تا از دلش در بیارم.

+گین بیا بشین...کارت دارم.

همونطور که تو آشپزخونه الکی وسایل و جا به جا میکرد:

گین: خیلی عذرمیخوام ولی الان سرم شلوغه کار دارم نمیتونم بشینم پای حرفای تو.

با شنیدن این حرفش نتونستم جلوی خودمو بگیرم بلند زدم زیر خنده که گین با عصبانیت و تعجب برگشت نگام کرد:

+وای گین......چرا...چرا حرفای خودمو به خودم‌میزنی...

با خنده پاشدم محکم بغلش کردم و با صدای ملایم دمه گوشش گفتم:

+گین...میدونم از دستم عصبانی هستی و بهت حق هم میدم ولی....خودت بهتر از هر کسی میدونی چقدر دوست و دارم بهت اهمیت میدم...برای همینم شرکت و سپردم دست اقای لی که وسوسه نشم برای کار بیشتر.

تا جملم کامل نشده بود با شتاب از بغلم بیرون اومد و با دست هولم داد:

گین: ببینم الان چیگفتیییی؟!
+ گفتم دوست دارم.
گین: اینو که خودمم میدونم بعدش چیگفتی؟

با نیش باز ادامه دادم:

+ آها....گفتم شرکت و سپردم دست آقای لی‌.
گین: چراااااااا احمقی؟
+ خب...
گین: چطور تونستی شرکت و بسپری دست کسی که فقط چند ساله میشناسیش؟
+خودت داری میگی چندسال....(همونطور که حرف میزدم رفتم روی کاناپه نشستم)....بعدشم تو همین چندسال تو کلی موقعیت های مختلف آقای لی کنارم بود و خودشو همه جوره بهم ثابت کرد.
گین: بازم دلیل نمیشه یک شبه کله اون شرکت و بسپری دستش.
+ نزدم به اسمش که فقط گذاشتمش جای خودم تو زمانایی که نیستم.
گین: دیگه بدتر.
+گین...من همه اینکارو بخاطر تو کردم....که پیشت باشم...نمیخواستم ازم دلگیر باشی.

با زدن این حرفم انگار یادش اومده باشه که باهم قهر بود دست به سینه نشست رو کاناپه سمت چپم:

گین: بهونه منو نیار....بعدشم من با شما حرفی ندارم اگر عرایضتون تموم شد بفرمایید خونتون.

جعبه توی دستمو گذاشتم روی پاش:

+بازش کن.
گین: نیازی به هدیت ندارم.
+ولی به نفعته بازش کنی.
گین: گفتم که نم....
+باشه نمیدونستم دیگه اون گردنبند ستی که دوست داشتی باهم داشته باشیم و نمیخوای.

اومدم جعبه رو بردارم که یهو قاپیدش و ایستاد سریع دره جعبه رو باز کرد:

گین: وای میا....تو...تو رفتی اینو خریدی؟
+امیدوارم هنورم دوستش داشته باشی.
گین: معلومه که دارمممم فقط... تو از کجا فهمیدی من از این خوشم اومده؟
+ برای خرید تولد جانگکوک رفته بودیم دیدم چقدر خوشت اومده تو ذهنم بود سره فرصت بخرمش.
گین: ببینم برای تو رو!

My Lollipop                                           (آبنبات چوبی من)Where stories live. Discover now