part24

481 48 30
                                    

با دیدن تهیونگ جا خوردم چون تا اونجایی که یادمه اصلا از من خوشش نمیومد.

تهیونگ: میخوری؟

تاییدمو با گرفتن قوطی از دستش نشون دادم.
اونم سمت راستم نشست و مثل من زانو هاشو جمع کرد و با دست نگهشون داشت.

تهیونگ: چرا نرفتی بخوابی؟
+خوابم نمیاد.
تهیونگ: منم خوابم‌نبرد.
+آها.

+میگم....چیشد نظرت در مورد من عوض شد؟
تهیونگ: ینی چی؟
+تا اون جایی که یادمه از من خوشت نمیومد.

همونطور یک قلوپ از نوشیدنیش میخورد و قوطی و توی دست میچرخوند:

تهیونگ: در موردت اشتباه فکر میکردم.
تهیونگ: خیلی خستم.
+خب برو استراحت کن.
تهیونگ: ای کاش میشد با استراحت درست بشه.

یکم سمتش چرخیدم و با تعجب نگاهش کردم تا منظورشو از نگاهش بخونم، یکم نگاهم کرد و بعد به اسمون بالا سرش نگاه کرد:

تهیونگ: خیلی خوبه که مستقلی نه؟
+اره مگه میشه بد باشه؟
تهیونگ: نه؛ با اینکه خیلیا موقعیت الانمو آرزو دارن ولی من نمیخوامش.
+موقعیت؟
تهیونگ: اره، اسمش خوبه چون فقط ازش یه چیزی شنیدن.
+مگه چیه؟
تیهونگ: وارث، وارث کمپانی(...).

وقتی اسم کمپانیو اورد برق از سه فازم پرید به سرعت سمتش چرخیدم:

+واقعا؟
تهیونگ:من اصلا از اینکه زیر دست پدرم کار کنم و بعد از اون بخوام اون کمپانی کزایی و بچرخونم خوشم نمیاد، میخوام رو پای خودم باشم.

+خب تو راه خودتو برو‌.
تهیونگ:(تک خندی کرد) مشکل اینجاست که من باید به زور راه اونو ادامه بدم، نمی تونم سمت علاقم برم.
+باهاشون حرف بزن.
تهیونگ: خیلی ساده‌ای، فکر کردی با حرف درست میشه؟ اگر با حرف بود که تا به حال صد باره درست کرده بودم همه چیزو و گالری خودمو جای این شرکت مزخرف اداره میکردم.
+منظورت گالری نقاشیه دیگه؟
تهیونگ: اره....چیه بهم نمیخوره؟

بعدگفتن این حرف تو چشماش نگاه کردم ولی‌.....مثل همیشه پر از شیطنت و غرور نبود به جاشون پر از حسرت و غم بود.

+چرا نخوره خیلیم عالی من خودم عاشق نقاشیم تاحالا دوتاوگالریم داشتم.
تهیونگ: خیلی خوبه که هرچی که خواستی و واسش تلاش کردی بهش رسیدی نه؟
+اره به نظرم لذتش خیلی بیشتر از اینه که بخوای همینطوری رو هوا بهش برسی.
تهیونگ: میدونی وقتی 18 ساله بودم پدرم متوجه علاقه من به نقاشی شد اومد تمام رنگ و نقاشیامو داد اتیش زدن از اون روز استفاده این چیزا تو خونمون ممنوع شد، ولی خواهرم برعکس منه عاشق ریاست و کارای کمپانیه.(تو دلش گفت) ما دوتا باید جامون عوض میشد.

+من....من واقعا متاسفم....من جای تو نبودم...نمیدونم اون موقع چه حسی داشتی و اینکه خیلی خوشحالم الان دارم با فردی حرف میزنم که با این همه تنگنا و سختی بازم رو علاقش پا فشاری میکنه و این نشون میده تو لایق بهترین ها هستی.

My Lollipop                                           (آبنبات چوبی من)Where stories live. Discover now