part67

340 46 67
                                    

میا:

دستمو روی شونش گذاشتم:

+خیلی مراقب خودت باش.
گین:( با ذوق دستشو بیشتر دور دستای جیمین گره کرد) میا توهم‌سه روز دیگه میای مگه نه؟
+(دستمو تند تند روی شونش تکون دادم و با حرص) گین....عزیزمم...کیو دیدی دوستاشو با خودش ببره ماه عسل.
گین:( با لبای برگشته و ناراحت برگشت سمت جیمین) جیمیننننن مگه خودش قول نداده بود!
جیمین:( با خنده دستشو روی دهنش گذاشت) من چیزی نمیدونم لطفا منو با میا در ننداز تازه باهام اشتی کرده.

با چشم غره دوتا بوس هوایی براش فرستادم و ازشون فاصله گرفتم و دو قدم عقب تر ایستادم، از پشت به کسی خوردم تا اومدم برگردم دستی دور کمرم حلقه شد، از بوی تنش متوجه شدم جیهوپ، چون خودم بهش گفته بودم امشب و خراب نکنه پس به اجبار سرجام ایستادمو یه لبخند مزخرف رو لبام انداختم.

بعد خداحافظی از گین و جیمین دستای جیهوپ و از دور کمرم باز کردم و با قدمای بلند از اونجا دور شدم و توجهی به صدا کردناش نکردم، تا نشستم پشت فرمون و مشغول بستن کمربندم شدم در کنارم باز شد و نشست:


جیهوپ:( تقریبا عصبی با نفس نفس) مگه من این همه صدات نزدم؟

چون میدونستم هرچی بهش بگم پیاده شو پیاده نمیشه پس تصمیم گرفتم فکر کنم اصلا تو ماشین نیست، از قصد پامو روی گاز گذاشتم که ماشین با صدای جیغ از رو زمین کنده شد:

جیهوپ:( با ترس دستگیره رو چسبیده بود و یه دستشم رو داشبرد بود) یکم تند نمیری؟
+...
جیهوپ: میا خواهش میکنم این کارت اصلا شوخی بردار نیستا.
+(یه لایی از ماشین جلویی کشیدم که خورد به در)
جیهوپ:( با داد و ترس قاطی) خونرو رد کردیییییی........اصلا میشنوی چیمیگمممممم.
+( پامو بیشتر رو گاز فشار دادم و یه دستی فرمون و گرفتم)
جیهوپ:( داد) دیونههههههه چرا دستتو برداشتییییی!






تا اخر مسیر بهش اهمیت ندادم اونم یه ریز داد میزد،تو پارکینگ مقبره ها پارک کردم و بی اهمیت سرگرم برداشتن کیف و گوشیم شدم:

جیهوپ: ( با تعجب) چرا اومدیم اینجا؟( یهو هینی کرد و دستشو روی دهنش گذاشت و عقب رفت) میا عزیزم انقدر خشن نبودیاااااااا.....( اروم) منو میخوای بکشی؟

دستم خشک شد، بعد یه مکث چند ثانیه‌ای سرمو بالا اوردم و جدی تو چشماش نگاه کردم که خودشو جمع کرد و صاف نشست سرجاش؛ قبل اینکه به خودش بیاد پیاده شدم و ماشین و قفل کردم تا نیاد؛ شروع کرد پشت هم زدن به شیشه،بی اهمیت سمت خروجی پارکینگ رفتم، میخواست سوار نشه.










دسته گله کوچیکی که از تنها دکه تو اون تایم خریده بودمو گذاشتم رو سکو و عود روشن کردم و روبه روشون نشستم:

+گفتم شب بیام راحت باشم کسی این دور و ور نباشه، ( به عکس مامان نگاه کردم، با بغض) اوما....خیلی خستم...خیلی....از همه طرف داره برام میباره....(بازوهامو بغل کردم و به عکس بابا نگاه کردم) با اینکه چیزی یادم نیست ولی دلم برای آغوشت تنگ شده، (با بغض، اروم) آپا، الان که بهت نیاز دارم نیستی چرا؟ ( با خنده تلخ و بی روح و دستای لرزون اشکامو پاک کردم) هیچ وقت فکرشو نمیکردم بخوام جلوی یه بچه بخاطر اینکه ردم کرده گریه کنم، ولی دیروز کردم... اون حتی راضی نشد باهام به خرید برای امروز بیاد( دستمو روی گلوم که از بغض سفت شده بود گذاشتم) تنها امیدم جیسو بود که....( اشکام پشت هم رو گونم ریخت) اونم گفت نمیتونم لذت مادرشدن و بچشم؛( برگشتم سمت عکس مامان، مشتمو روی سینم گذاشتم و زار زدم) اومااااااا بعد مدت ها کسی پیدا شد که واقعا دوستم داشته باشه،(با دست بیرون و نشون دادم) الانم اون بیرونه، ولی میترسم، وقتی که مطمئنش کنم نمیتونم فرزندی داشته باشم رهام کنه....اون همینطوریشم خیلی منو تحمل کرده......یه روانی قرصی،( دولا شدم و سرم و روی دستام گذاشتم) چرا هیچ وقت نمیتونم ارامشی داشته باشم؟ همیشه یه چیزی باید باشه تا ذهنم درگیرش باشه....( سرمو بلند کردم و با ذوق) راستی امروز گین و جیمینم رسما باهم ازدواج کردن؛( با یاد اوری چیزی دوباره بغض کردم و با صدای دورگه و اروم) نمیخوام....نمیخوام اینو بگم... ولی به گین حسادت میکنم....اون..اون هم همسرشو داره...هم..هم فرزندشو....( با درموندگی و گریه مثل بچه ها) اوماااا منم میخوام تجربش کنم، چرا نیستییییی چرا نیستی سرمو تو بغلت بگیری و ابی باشی رو اتیش دلم،( باصدای تحلیل رفته) چرا نیستین چرا چیزی از وقتی داشتمتون یادم نیست چرا باید انقدر بدبخت باشم، چرا انقدر چرا و حسرت تو زندگیم زیاده.







My Lollipop                                           (آبنبات چوبی من)Where stories live. Discover now