بعد لنگون لنگون سمت در رفتم تا پشتم بهشون شد خودمم از اتفاقای چند لحظه پیش خندم گرفت ولی سریع خوردمش تا پرو نشن.
دکتر جانگکوک گفت پاهاش اگر اذیتش میکنن میتونن از گچ در بیان ولی دوباره باید آتل بسته بشه که خب هرچی باشه بهتر از گچ به اون سنگینه.
به کمک ویلچر جانگکوک تا پارکینگ رفتم:
جانگکوک: الان حکم عصا رو دارم برات؟
+دقیقا.سوار ماشین شدیم به جیمین تکس دادم غروب بیاد خونه من کارش دارم که گفت کارش تموم بشه میاد و تاکید کردم بدون گین.
رسیدیم خونه به جانگکوک کمک کردم بخوابه رو تختش:
+چیزی خواستی صدامکن تو کتابخونم.
داشتم درو میبستم:
جانگکوک: میا.
برگشتم سمتش:
جانگکوک: نمیخوای یه سر به مادربزرگت بزنی؟
+نه.اینوگفتم و سریع درو بستم سمت کتاب خونه رفتم که با شوگا و جین روبه رو شدم، اینا خونه ندارن؟
جین: (کتاب و گذاشت کنارش) بلخره گچ پاتو باز کردی؟
+( رو کاناپه روبه روییش نشستم) آره خیلی اذیتم میکرد.سری تکون داد و دوباره سرگرم شد که یهو یاد تولد جیهوپ افتادم؛ از جا پریدم:
+اخره هفته تولد جیهوپه.
جین: آره.
شوگا: (همونطور که سرش تو کتاب بود) من کادوشو دادم.
+برای کادو نمیگم که، برای جشنش میگم.
جین: میخوای براش جشن بگیری؟
+اره(به پشتم تکیه دادم) بهش تا حدودی مدیونم.
جین: اووو که اینطور.....ینی برای چیزه دیگهای نیست؟
+منظورت چیه؟شوگا سرشو کج کرد تا بغل کتاب بتونه ببینتمون؛ چشماشو ریز کرد:
شوگا: یکماین دوتا عجیب نیستن؟
جین: خیلیییی.دوباره برگشت سره کتابش:
شوگا: این همه کتاب داری همرو خوندی یا فقط دکوریه؟
+نود درصدشونو خوندم.
شوگا: بهت نمیخوره.
+ممنون.دیگه چیزی نگفت، سمت جین برگشتم که تو فکر بود:
+این تولد بهونست برای از خستگی در اومدن همه، این مدت هرکدوم به نحوی به خاطر من درگیر بودین.
جین:(آرنجشو روی زانوهاش گذاشت و به جلو خم شد با یه لبخند) میا.....ما الان دیگه خانواده هم حساب میشیم....باید حواسمون بهم باشه اگر نباشه جای شَک داره....(از جاش پاشد) پس انقدر سعی نکن بخوای تک تک کارارو جبران کنی.اینو گفت و رفت؛ روراست خیلی تو فکر رفتم برام خیلی سخت بود یجورایی معنی واقعی خانواده رو نمیدونستم چون نداشتمش که بخوام بدونم....ولی الان با پوست و استخونم دارم درک میکنم.
YOU ARE READING
My Lollipop (آبنبات چوبی من)
Fanfictionمیا یه دختری که نمیتونه به راحتی باهمه ارتباط بگیره... دقیقا نقطه مقابل اون گین.... صمیمی ترین دوستش؛ که حالا با اسرار همون مجبور به رفتن یه مهمونی میشه که از اون به بعد زندگی روی دیگه خودشو بهش نشون میده... دارای دو فصل که پشت هم آپ میشن. فصل اول:...