part66

307 50 49
                                    

جیهوپ:( با عصبانیت دو قدم بزرگ زد و روبه روم ایستاد، صفحه گوشیشو سمتم گرفت وبا داد و عصبانیت غرید که صداش تو سالن اکو شد و باعث شد قدمی عقب برم) توضیحی برای این داری؟

با تعجب به حالتش نگاه کردم که دوباره گوشی و با عصبانیت جلوم تکون داد و داد زد:

جیهوپ: بهت میگم اینجا رو نگاه کن.

به گوشی دستش نگاه کردم عکس یه دختر پسر بود که دختره روی چمنا دراز کشیده بود و پسره رو صورتش دولا بود:

+(سعی کردم خونسرد باشم، شونه‌ای بالا انداختم) خب....که چی؟
جیهوپ:( تک خنده عصبی کرد و روشو کرد اونور و روبه تهیونگ و نگران و مضطرب) هر لحظه داره عصبی ترم میکنه.
تهیونگ:( رفت سمتش دستشو روی بازوش گذاشت) هیونگ...تو یکم اروم باش...من مطمئنم اشتباه شده.
+(عصبی یه قدم نزدیک شدم) ببینم... نکنه فکر میکنی اون منم.
جیهوپ:( رو به تهیونگ با دست منو نشون داد) دیدی؟ من چیزی گفتم؟ خودش خودشو لو داد.
+( رفتم جلوش ایستادم و تو چشماش نگاه کردم) هی...جیهوپ‌شی خیلی دارم جلوی خودمو میگیرم عصبی نشم پس تمومش کن.
جیهوپ: ( دست به کمر سرشو نزدیک صورتم کرد) عصبییییی! اونی که باید عصبی باشه منم نه تو، ( با انگشتش زد به شونم) همه چیز انقدری واضحه که حتی نیازی به توضیحت ندارم.
+( همونطور که تو چشماش نگاه میکردم ) ته....هیونگ تو ببر تا کار دست خودمون ندادم.
تهیونگ:( با ناله اومد بازوی جیهوپ و گرفت کشید سمت خروجی دوم) هیونگ بیا بریم... تو الا عصبی‌ای من میدونم پشیمون میشی.






جیهوپ همونطوری که عصبی نفس نفس میزد و توچشمام ذُل زده بود همراه تهیونگ سمت خروجی رفت که وسط راهشون:

+( با صدای تقریبا بلندی که بشنون) امروز روز مهمی برای جیمین و گینِ لطفا این مسخره بازیات و بزار برای وقتی که این دوتا رفتن سفر.....( درحالی که سمت اتاقVIP عروس میرفتم و پا میکوبیدم) ببینم میتونی فقط چند ساعت خودتو کنترل کنی جناب دکتررر.









عصبی و کلافه با سر درد شدید خودمو روی کاناپه همراه انداختم و چشمامو بستم، حتی نمیدونم برای فکر کردن به این اوضاع مزخرف از کجا باید شروع کنم.

متوجه سرد و بی حس شدن بدنم از نوک انگشتام شدم، با گیجی صاف سره جام نشستم و با چشمایی که تار میدیدن دنبال کیفم گشتم، روی میز شیشه‌ای کنار در بود، تا اومدم پاشم یهو حس لرزش همراه سنگینی نفس به حال خوبم اضافه شد؛ خیلی سعی کردم با دم و باز دم منظم کنترلش کنم تا بتونم حداقل خودمو به کیفم برسونم، توهمین حین در باز شد:



هیونجین: ( آروم سرشو از لای در اورد تو) میا....اینجایی؟
+(با صدای گرفته و لرزون) هیون...هیو...
هیونجین:(با شنیدن صدام متوجه من شد و با ترس خودشو بهم رسوند) میاااااا.......( دستامو محکم گرفت ) میا خوبیییی......( با چشم اتاق و نگاه کرد) کیفت کو؟


My Lollipop                                           (آبنبات چوبی من)Where stories live. Discover now