part32

409 50 96
                                    

تو خواب نازم بودم که یکهو یه چیزی سفت چسبید بهم و بعد صدای گریه، مثل برق زده ها نشستم تو جامو و اون چیز و از خودم جدا کردم که باقیافه پفی گین روبه رو شدم:

گین:(با گریه) میااااااا....چرا(آب دماغشو کشید بالا با پشت دست اشکاشو کنار زد) بهم نگفتی؟

بعد دوباره زیره گریه:

+(با صدای بیش از حد بلند) گین دیونه‌ای نه نمیگی سکته کنم تو خواب اومدی بهم چسبیدی گریه میکنی میگی چرا بهت نگفتم خواب دیدی نه؟
گین: نهههه.
+پس چته.

جوابمو نداد و به گریش ادامه داد، خدایا اوله صبحی این چه بلایی بود.

+میدونم پشت درین بیاین اینو ببرین تا نزدم لهش کنم.

تا اینو گفتم در به شدت باز شد جیمین اومد گین و برد بیرون که گین یهو وایستاد روش و کرد بهم حرفی بزنه که دوباره تو صورتم زد زیره گریه:

+ ببینم منم بمیرم اینطوری گریه میکنی اره؟

همونطور که عصبی جلوش ایستاده بودم تهیونگ اومد منو نشوندم رو تخت خودشم کنارم نشست و از بغل شونه هامو تو دستاش گرفت و بهم نگاه کرد و جیمینم که اوضاع و خیط دید بردش بیرون:

تهیونگ: اوله صبحی این چه اخلاق قشنگیه تو داری.
+اخه تو نمیدونی چجوری پرید روم بعد از اخلاق خوب حرف میزنی؟
تهیونگ: پوستت چروک میشه.
+به درک چیکارش کنم.

سرمو اوردم پایین روفرشیمو بپوشم که با لختی بیش از حد پاهام مواجه شدم برگشتم دیدم ته هم دقیقا به همون چیزی داره نگاه میکنه که من میکنم، اخرشم با یه تیپایی پرتش کردم از اتاق بیرون، شلوار مشکی راستمو با یه تاب جذب ساتنی مشکی که دوتا بند نازک داشت پوشیدم و اتاق زدم بیرون تا بعد بیام ارایشمو بکنم، تا رفتم بیرون جین و جیمین و تهیونگ و دیدم رو صندلی اپنای صورتی گین که از پشت به صندلیا دم پشمالو وصل کرده بود نشسته بودن؛ داشت خندم میگرفت که با سرگرم کردن خودم با موهام خوردمش، همونطور که سمت یخچال میرفتم و موهامو با کش از بالا میبستم سلام زیر لبی کردم و از جیمین سراغ گین و گرفتم:

جیمین: تو اتاقشه گفتم حاضر بشه بریم کافه، چند روزه بستس.

آهایی گفتمو لیوانمو از تو کابینت برداشتم تا برگشتم سه جفت چشم تو دو سانتی خودم دیدم که باعث شد جیغ بزنمو لیوان وبندازم:

+چتونه شماها اوله صبحی هااااا میشه بزارین یکم ارامش داشته باشم لطفااا.
جیمین: (سمتم دولا شده بود و با چشمای ریز با دست گردنمو نشون میداد) اینا جای چین میا؟
+چی؟
تهیونگ: (دستشو روی لبش گذاشته بود و با چشمای گرد) میا....گردنت...خیلی سیاهه.

کنارشون زدم و سمت اینه رفتم که با گردنم که سرتا سرش کبود بود و اطرافش به سبز و بنفش میزد مواجه شدم تازه فهمیدم چقدر گردنم درد میکنه.

My Lollipop                                           (آبنبات چوبی من)Where stories live. Discover now