part12

525 68 26
                                    

اون شب بعد چند وقت تونستم با گین یه شام لذت بخش بخورم.
دیگه خبر مستقیمی از جانگکوک و رفیقاش نداشتم ولی هر وقت نزدیکای غروب برای پیاده روی میرفتم کافه گین جیمین رو خسته و کوفته میدیدم که نشسته با یه لبخند ملیح به گین که پشت میز ایستاده نگاه میکنه؛ انگار من دور از جونم خرم نمی فهمم معنی این نگاها رو ، به گینم میگم سعی داره ازم قایم کنه منم چیزی نمیگم تا خودش بگه البته میشه حدس زد چرا برام با جزئیات تعریف نمیکنه ولی خب خودمم نمیتونم بهش بگم بیا فلان چیزو برام تعریف کن.

تعطیلات تموم شد و من بیشتر از قبل درگیرکارام بودم هم داشتیم یه پروژه مهم رو تکمیل میکردیم هم در حال گسترش دادن و زدن شعبه ها مختلف شرکت بودیم.

+آخیششششش.

همونطور که حوله دوره موهامو باز میکردم خودمو روی کاناپه مینداختم که یهو در با شدت باز شد همین باعث شد لیوان آب میوم بریز رو شلوار تمیزم.

+گینننن مگه صد دفعه بهت نگفتم عین آدمیزاد بیا تو.

با دستم به پیشونیم کوبیدم:
+عجب غلطی کردم کلیدای خونمو دادم بهت رسما آرامشمو با دستای خودم به فنا دادم.
_خانوم آرامش خواستم ببینم نخودفرنگی داری؟
+ببینم برای یه نخود فرنگی زدی دره خونه منو ترکوندییی؟

همونطوری ایستاده سره جام با چشمام گین رو دنبال میکردم که دستاشو برام تو هوا تکون داد رفت سمت یخچال تا نخودفرنگی برداره.

+راحت باش شما.
_راحتم.

اینو گفت و در و تِپ بست.
یک قدم تا له شدن گین توسط من فاصله بود.
داشتم میرفتم بالا تا سراغ بقیه کارام برم که دوباره دره خونه به شدت باز شد،میدونستم گینِ:

+گین هرچی خواستی بردار فقط خواهش میکنم در و با ملایمت بیشتر باز کن واقعا ممنونت میشم.

همینطور که دولا شده بودم تا موهامو لایه حوله بپیچم و از پله هه بالا میرفتم؛ به این فکر کردم چرا هیچ صدا و ری‌اکشنی از گین نداشتم؛همین که برگشتم با صورتای مسخ شده جانگکوک و اون یکی رفیقش وی رو به رو شدم.
جانگکوک با شک و وی با لبخند ناخوشایندی بهم زول زده بودن:

+شما اینجا چیکار میکنید؟کلید خونه من دسته شما چیکار میکنههه؟گینننننننننننننن.

با داد من تازه از حال و هواشون بیرون اومدن:

جانگکوک: او...متاسفم...گین کلید رو داد گفت اگر درو باز نکردی کلیدبندازیم.
+خب چی میخوایین؟
وی: سویا سس و یه جعبه نودل گوشت.
+اوکی کنار کابینت بغل دستیتون یه دره بازش کنین اونجا هرچی خواستین بردارین.

داشتم برمیگشتم بالا که دوباره برگشتم سمتشون:

+درم پشت سرتون ببندین به گینم بگین هرچی خواست خودش بیاد برداره‌.

My Lollipop                                           (آبنبات چوبی من)Where stories live. Discover now