part59

369 68 53
                                    

+اون‌وو خواهش میکنم بیا پایین من کار دارم.
اون‌وو:( دستاشو دور گردنم سفت تر کرد و سرشو رو شونم گذاشت) نونا من سبکم چرا الکی غرمیزنی.
+( با لحن حرصی و بخش بخش ) او‌ن‌وو داری عصبیم میکنی........بیا پایین.
اون‌وو: تو هیچ وقت سره من عصبی نمیشی.
جیهوپ:(در حالی که کلید و کیف پول و گوشیشو از روی کانتر برمیداشت با خنده) اون‌وو شی ولی من الان و اینطوری فکر نمیکنم( با خنده بهم نگاه کرد) بهتره بیای پایین.
اون‌وو:( سرشو از روی شونم برداشت و برگشت سمت جیهوپ) هیونگ کجا داری میری؟
جیهوپ: نونات منو امروز گیر اورده برم خریداشو بکنم.
+( با یه دست به کمر و یه دست دور اون‌وو محکم شده) آهای خودت گفتی میری خریدارو میکنی.
جیهوپ:( دستاشو به صورت تسلیم بالا اورد) باشه باشه( رو به اون‌وو) خودم گفتم.......( خیلی جدی اومد سمتمون و اون‌وو رو به زور ازم جدا کرد) حالا بیا پایین باهم بریم خرید.......اوه اوه چقدر سنگینی(روشو کرد سمتم لب زد) خوبی؟
+( در حالی که کمرمو یه دستی از درد ماساژ میدادم لب زدم) خوبم خوبم( با دست اشاره زدم) برین دیگه.
جیهوپ: خب میاشی من و اون‌وو داریم میریم فروشگاه تا یک ربع دیگه خریدی خواستی میتونی اضافه کنی برام بفرستی.
+( همونطور که با سر پایین سرگرم بودم) اوکی.
















بعد رفتن اون‌وو و جیهوپ تند تند به کارام رسیدم؛ تصمیم داشتم همه کارای مهمونی امشب و خودم انجام بدم؛ هر چقدر گین اسرار کرد که اونم بیاد نذاشتم، ولی جیهوپ گفت خریدارو برام انجام میده، چندتا چیز مونده بود که یادم رفته بود اون روزی که با تهیونگ رفتم خرید بخرم.













نمیدونم استیک و ساشمی برای امشب کافیه یا نه؛ درحالی که نی آیس‌امریکنو گوشه لپم بود و از پشت به اپن تکیه داده بودم به در تراس ذُل زده بودم و دنبال یه پیش غذا مناسب تو ذهنم بودم که چشمم به کدو حلوایی های توی تراس خورد؛ از فرمشون خوشم اومده بود و خریده بودمشون؛ سوپ کدوحلوایی به نظرم گزینه خوبیه به هوای سردم میخوره؛ فورا گوشی برداشتم به جیهوپ تکس دادم ده تا نون سوپ بخره‌، بعد که تکس جیهوپ و دیدم و فهمیدم به دستش رسیده رفتم سراغ بقیه کارام؛ خامه هارو فرم دادم و با میوه قاطیشون کردم تا روی کاپ کیکا بریزم.

























جیهوپ:




اون‌وو رو توی بغلم گرفته بودم وداشتیم توی پاساژی که به بهونه خرید اسباب بازی اومده بودیم راه میرفتیم:




اون‌وو:( با دست به جایی اشاره میکرد و خودشو به اون سمت کج کرده بود) هیونگ‌ اونجاروووو پوکموننن.
جیهوپ: ( با خنده و تعجب) پوکمون دوست داری؟
اون‌وو: ( با ذوق و دستای مشت شده) ارههه خیلی دوستش دارم)
جیهوپ: ( یکم با خنده محو نگاهش کردم و زیر لب) انقدر با میا گشته مثل اون عجیب رفتار میکنه.

















My Lollipop                                           (آبنبات چوبی من)Where stories live. Discover now