part78

253 30 38
                                    

18 ماه بعد:

جیهوپ:

دستای سردشو تو دستم فشار میداد و تنها اشکاش از گوشه چشماش سرازیر میشدن، با غم به چهره درد کشیدش نگاه کردم/زیر لب:

جیهوپ: دیگه اخراشه...

چند مین بعد نسبت به ضربان قلب بالاش ترجیح دادم تمومش کنیم؛ دوتا بشکن بلند جلوی چشماش زدم:

جیهوپ: میا....میتونش چشماتو باز کنی.

بعد چند ثانیه چشماشو گیج باز کرد؛ اولین کاری که کرد لمس کردن گونه های خیسش بود:

+(با تعجب) دوباره؟
جیهوپ:( از کنارش پاشدم پشت میزم نشستم،گوشه لبمو تو دهنم کشیدم و به ساعت دستم نگاه کردم) تقریبا.....ولی یک مین بیشتر.
+(کلافه از جاش پاشد و دامنشو درست کرد) من بهت میگم تاثیری نداره ولی همچنان اسرار داری.
جیهوپ: اگر اسرار من نبود که الان اوضاع بدتری داشتی، ( به جلو خم شدم) میا تو الانت و با دوماه پیشت یکی میدونی؟دوماه پیشت و با سه ماه قبلش؟
+(روی کاناپه نشست و با چشمای خیسش بهم نگاه کرد) وقتی میبینم از جایی به بعد استوپ کرده اعصابمو بهم میریزه.
جیهوپ:( پاشدم کنارش نشستم و محکم بغلش کردم) تو تمام نخای صاف یه گره هست فقط با صبر میتونی بازش کنی.
+(سرشو تو گردنم فرو کرد) صبر...صبر...پس کی تموم میشه؟
جیهوپ: ( اروم زدم پشتش) تموم میشه مطمئن باش‌.

یکم دیگه همونطوری موندیم؛ متوجه منظم شدن ضربان قلبش و نفسش شدم که باعث لبخند رو لبم شد،سرمو رو سرش گذاشتم و چشمامو بستم، ارامش درونش به منم منتقل شده بود، با صدای گوشیش چشمامو باز کردم، قبل از بیدار شدنش جواب دادم که صدای جیسو تو گوشم پیچید:

جیسو: چرا جواب نمیدی؟
جیهوپ: جیسو منم.
جیسو: اووو جیهوپ...میا کجاست پس؟
جیهوپ:( نگاهی به صورت غرق خوابش کردم) امروز اخرین جلسه دوره چهارمش بود، انرژی زیادی ازش گرفت الان خوابه.
جیسو:( اول یه مکث طولانی کرد و بعد با عجله) بیمار دارم الان... ساعت هفت میا باید میومد اینجا تزریق داره.
جیهوپ: باشه خودم میارمش.
جیسو: خوبه ....فعلا.

سرشو اروم روی کوسن کاناپه گذاشتم و پتوی روی تخت و روش کشیدم و خودم رفتم سراغ کارام.

یک ساعتی شد که سرم پایین بود، با گردن درد سرمو بالا اوردم که دیدم میا همچنان خوابه، با دیدنش که تو ارامش کامل خوابیده نفس راحتی کشیدم و لبخندی از روی ناخودآگاه زدم؛ با ویبره گوشیم سریع برش داشتم:

جیهوپ: جیننننن.
جین: ( با خنده) چطوری مرد.
جیهوپ:( با نگاهی اطمینان بخش به میا از اتاق بیرون رفتم تا بیدارش نکنم) خوبم خوبم، امروز اخرین جلسه دوره سوم میا بود.
جین: خب چطور پیش رفت؟
جیهوپ: بد نبود ینی خوبم نبود.
جین: ( صداش جدی شد) ینی چی؟
جیهوپ: (پوفی کشیدم) تقریبا دو هفتس یه چیزی مانع ادامه درمان هیپنوتیزم میشه، انقدری که ضربان قلبش از 123رد میشه.
جین: ( اروم/ جوری که معلومه تو فکره) که اینطور....تو بهتر از من میدونی این نشونه چیه.
جیهوپ: اره....ولی میا اگر بفهمه دیگه این نوع درمان اثر نداره ابدا جور دیگه رو بپذیره.
جین: چاره چیه؟
جیهوپ: مگر اینکه تو جلسه ماه بعدش توهم باشی‌.
جین: ( با خنده) فکر کردی زنت از من حساب میبره؟
جیهوپ: بلخره بی تاثیر نیست.
جین: باشه ببینم چیکار میتونم بکنم.....راستی شب با پسرا مجردی میخواستیم بریم بیرون میای؟
جیهوپ: ( چشمم به در خورد که میا گیج خواب ازش بیرون اومد؛ سمتش رفتم و دستشو گرفتم) میا رو باید ببرم پیش جیسو.( میا به معنی کیه سر تکون داد که لب زدم جین هیونگ)
جین: بچه که نیست بذارش پیش جیسو خودت پاشو بیا.
+(گوشیو از دستم گرفت) میاد...( نگاهی بهم کرد) نیازیم نیست منو برسونه خودم میرم.
جین: کاش تمام دخترا مثل تو بودن.
+(با خنده) جین به جیسو میگمااا.
جین: مگه من اسمی از اون بردممممممم.
+ منظورت که به اون بود، غر از اون نکنه دختر دیگه‌ایم تو زندگیت هست.
جین: میا لطفاااا میدونی جیسو جدی میگیره.
+ چون میدونم میگم.

My Lollipop                                           (آبنبات چوبی من)Where stories live. Discover now