بعد از شام و دورهمی که داشتیم نامجون و جین برگشتن خونشون ولی بقیه طبق معمول موندن، به زور عصا خودمو تا آشپزخونه بردم و تکیمو به کانتر دادم تا ظرفای شسته شده رو جابه جا کنم.
کله خونه تو سکوت بود پسرا هم تو اتاقا خواب بودن به جز تهیونگ که مقاومت شدیدی داشت در مقابل خواب جلوی تلویزیون که هرکی میدید قیافشو خندش میگرفت.تو اوننور کم کارارو به سختی کردم و واقعا پام درد گرفته بود، جین گفته بود بهش فشار نیارم ولی نمیشه واقعا، رو صندلی نیمکتی پشت کانتر نشستم از اونجا دید کامل داشت به کل خونه، دقیقا از کی انقدر روند زندگیم عوض شد، ناخودآگاه لبخندی روی لبم نشست، ولی من این تغییر و دوست دارم، یکم دیگه اونجا نشستم که با صدای آلارم گوشی از اتاق جانگکوک سمت اتاقش رفتم دیدم تایم آنتی بیوتیکشه حتما باید سره تایم بخوره، بلندش کردم تو خواب قرصش و دادم و دوباره خوابید.
درد پام داشت کلافممیکرد نمیخواستم قبول کنم ولی حالمم داشت بد میکرد و من به شدت میترسیدم برای همین اصلا بهش توجه نکردم ،به زور خودمو تا یخچال بردم تا مسکن بردارم، با خوشحالی یه جعبه پیدا کردم ولی تا بازش کردم باسه تا ورق مولتی ویتامین روبه رو شدم، شککردم روی جعبه رو باز خوندم ولی نوشته بود مسکن، چشمامو از روی دردی که دوباره پیچید توی پام بستم بعد چند مین دوباره گشتم ولیهمشون جای کپسولای مسکن مولتیویتامین بودن، خواستم سمت اتاقم برم که دیدم ته خوابش برده پتوی پایین پاشو روش کشیدم که سریع رفت زیرش تلویزیونم خاموش کردم اومدم برم سمت اتاقم که یهو انگار کسی دستاشو دور گردنم پیچید اومدم نفس عمیق بکشم که سرفه افتادم، توی گلوم خفه کردم ته بیدار نشه تا برم بالا ولی درد پام مانع اینکار شد، همونجا روی کاناپه نشستم نمیخواستمواقعا کسیو بیدار کنم چشمم به ساعت خورد 04:30 کی ساعت چهار شد! ته هم تازه خوابیده گناه داره، از فشار زیاد توی گلوم انگار درد پامم چند برابر شده بود که ناخواسته آهی از توی گلوم خارج شد ناخونامو توی کوسن بغلم فرو کردم که صدای تق تق شکستنشونو شنیدم، به تهیونگ نگاه کردم و سعی کردم نفسامو با نفساش تنظیمکنم،1...2...3...,1...2...3.., بعد یه مدت داشتم بهتر میشدم و چشام گرم خواب شدن همونجا کوسن و زیر سرم گذاشتم و خوابیدم.
...: ( با صدای اروم) این دوتا اینجا چرا خوابیدن!
...: نگاه کن چیزی هم روی خودش ننداخته.بعد چند ثانیه گرمی پتو رو حس کردم و دوباره چشمام گرم شد.
جیهوپ:
صبح زودتر از بقیه پاشدم که دیدم تهیونگ و میا روی کاناپهها خوابشون برده، تهیونگ که زیر پتو بود برا خودش ولی میا با تاب و شلوارک نازک بدون هیچ چیزی، رفتم یه پتو اوردم کشیدم روش که چشمم به پای تو گچش خورد انقدر ورم کرده بود که خط گچ دور پاش کبود شده بود، ینی چیکار کرده با پاش که به اینروز افتاده، صدبارم بهش گفتم اویزون نزار باشه ولی کو گوش شنوا معلوم نیست از کی تاحالا اینطوری بوده، پاشو روی مبل گذاشتم که دیدم صورتش تو خواب از درد جمع شد، اکاش میشد بهش مسکن بدم ولی نمیشه عطشش بیشتر میشه.
YOU ARE READING
My Lollipop (آبنبات چوبی من)
Fanfictionمیا یه دختری که نمیتونه به راحتی باهمه ارتباط بگیره... دقیقا نقطه مقابل اون گین.... صمیمی ترین دوستش؛ که حالا با اسرار همون مجبور به رفتن یه مهمونی میشه که از اون به بعد زندگی روی دیگه خودشو بهش نشون میده... دارای دو فصل که پشت هم آپ میشن. فصل اول:...