part21

527 58 36
                                    

جین: اهم اهم...نظرتون چیه لباسامونو عوض کنیم بریم بیرون خرید.

با صدای جین هول کردم سریع سرمو اوردم بالا که محکم به دماغ جیهوپ خورد.

جیهوپ: اوخخخخ
+وای...من....من...اصلا حواسم نبود....متاسفم....خوبی؟
جیهوپ: (همونطوری که سرشو بالا گرفته بود و دستش رو بینیش بود یک دست دیگشو رو دستم گذاشت) خوبم چیزی نیست.
+دستتو بردار بیینم.

تا دستشو برداشت خون غلیظی از بینیش خارج شد.

+وای خون.

تا گفتم خون جین و جانگکوک دوییدن سمتمون.

جانگکوک: هیونگ خوبییی؟
جیهوپ: خوبم چیزی نیست الکی شلوغش نکنین.
+ولی داره خون میاد....من واقعا متاسفم نمیخواستم اینطوری بشه.

بعده زدنه حرفم محکم دستشو رو بینیش کشید خون و پاک کرد بعد اومد جلو تو چشام نگاه کرد:

جیهوپ: ببین خوبم....خونشم قطع شد.

بعده چندثانیه که به چشمای هم نگاه میکردیم دوباره از بینیش خون اومد از ترس دو زانو شدم این بار من دستم رو جلوی بینیش گرفتم:

+ببین داره خون میادپاشو بریم بیمارستان.
جین: نیازی نیست الان بهش یه قرص میدم خونش بند میاد تا اون موقع میا سرشو بالا بگیر دستتم بر ندار.

سری به معنای فهمیدن تکون دادم، از پشت سرش روی زانو هام ایستادم سرش رو روی سینم گذاشتم با دستمم جلوی بینیشو گرفتم که خودشم دستشو روی دستم گذاشت:

جیهوپ: الکی نگرانی میا....ببین من خوبم.
+اخه خون...
تهیونگ: از خون میترسی؟
+ن..نه
تهیونگ: اها.

جین اومد قرص و به جیهوپ داد یکسری بانداژ توی بینیش گذاشت.

جین: تموم شد میتونی پاشی.

منم تمام مدت با چشای بغضی رو همون دوزانو نشسته بودم دستای خونیمم جلو گرفته بودم و نگاهشون میکردم که یکدفعه یکی از کمر بلندم کرد؛ سمتش برگشتم دیدم جانگکوکه دستمو از ساعد گرفت پشت خودش سمت روشویی های سرویس بهداشتی برد:

+خودم میشورم.
جانگکوک: نیازی نیست..........وقتی از خون میترسی مجبوری بری جلو؟ رنگ و روی خودتو تو آیینه دیدی؟ یکمم به فکر خودت باش.

مات شده داشتم بهش نگاه میکردم که سرش پایین بود با دقت داشت دستای منو با ضدعفونی کننده میشست و غر میزد.

+چون خودم باعثش شدم.
جانگکوک: تقصیر تو نبود.

بعد که تموم شد دستامو خشک کرد تا اومد نرم کننده بزنه:

+اینو خودم میزنم.
جانگکوک: هیشششش.

مسخ سره جام ایستادم نمیتونستم نگاهمو ازش بگیرم؛ تو صورتش دنبال دلیل برای تک تک کاراش بودم تو این فاصله دستامو با نرم کننده ماساژ داد؛ سرش و بالا اورد مستقیم تو چشمام نگاه کرد، بازم گرفتن نگاهم ازش سخت بود یه چیزی تو چشاش بود که هم میفهمیدم هم گیج میشدم نمی دونم چیبود، دو قدم بینمونو طی کرد با فوت موهای رو پیشونیم رو کنار داد و اون قسمتی که به بینی جیهوپ خورد بود خونی شده بود و پاک کرد، بعد تو همون فاصله نگاهشو به چشمام داد یک آن دلخوری تو نگاهش و حس کردم تا اومدم عقب برم کمرمو گرفت چسبوند به خودش پیشونیمو طولانی بوسید، نمیدونم چرا نمیتونستم تکون بخورم مغزم قفل شده بود لحظه اخر نجوا گونه بغل گوشم گفت:

My Lollipop                                           (آبنبات چوبی من)Where stories live. Discover now