part54

342 55 87
                                    

هوا داشت تاریک میشد، دسته کیفمو بین انگشتام فشار میدادم، میدونستم نباید انتظار یه برخورد خوبیو ازشون داشته باشم.

از ماشین پیاده شدیم:

+( نگاهی به نامجون انداختم) اینجا....؟
نامجون: خونه گین.
+( لبخند تلخی زدم) قشنگه.
فلیکس: نمیریم تو( خمیازه کشید) خیلی خستم.


با استرس به نامجون نگاه کردم که رفت جلو تو؛ کاملا غیر ارادی یه قدم عقب رفتم که از پشت به فلیکس خوردم:

فلیکس: الان وقت جا زدن نیست.

چیزی نگفتم فقط نگاهمو به در باز شده دوختم که فلیکس دستمو گرفت و سمت در کشید.


پشت در واحدش ایستادیم که گین با خنده همونطور که مشغول حرف زدن با کسی بود درو باز کرد؛ منو فلیکس کنار در ایستاده بودیم:

گین: او مونی اومدی بلخره؛ ( با خنده) نذاشتم دست به غذاها بزنن تا تو بیای.

از تو صدا اومد:

جیمین: خب الان بزار بیاد تو گشنمونههههه.
گین: بیاتو بیا.
نامجون:( یه قدم جلو رفت) گین......مهمون داری.
گین:( یکم جدی شد) مهمون؟

نامجون کنار رفت و من جاشو تو چهارچوب گرفتم:


+سلام.
گین: ( مات عقب عقب رفت) تو...تو...اینجا....تو.
جیمین:( با خنده سمت در اومد) چیشده پس چرا نمیاین تو؟ ( وقتی چشمش به گین خورد نگاهشو سمتم کشید و با بهت و صدای بلند) میاااا.

خواستم برم سمت گین که دستو گرفت جلوم:

گین: ‌نیا...جلوتر نیا.....برو ( اشکاش پشت هم میومدن که باعث خیس شدن گونه های منم شد) برو همونجایی که تا الان بودی.
+گین...من...من واقعا متاسفم.
گین: متاسف نباش فقط برو.

دست نامجون کشید تو و درو محکم بست؛ با گریه بی صدا برگشتم جایی که فلیکس بود، دست به سینه یه وری به دیوار بغل تیکه داده بود و با چشمای ناراحت نگان میکرد:

+دیدی....همش اسرار میکردین برگرد(با داد) دیدی چرا نمیخواستن برگردم.

دستامو روی چشمام گذاشتم و روی دوزانو نشستم؛ به ثانیه نکشید در با شتاب باز شد:


جانگکوک: میا.

سرمو بالا اوردم که با قیافه بهت زده جانگکوک رو به رو شدم:

+توهم خوشحال نشدی نه؟
جانگکوک: کی...کی اومدی؟
+( ایستادم جلوش، موهامو که بخاطر اشکام به صورتم چسبیده بودن و کنار زدم) مگه مهمه؟


با بغض فقط نگاهش میکردم، جانگکوک مات روبه روم ایستاده بود و هنوز دستش روی دستگیره در بود، انگار هنوز باورش نشده؛ خواستم سمت فلیکس برم که همین الان با اولین پرواز برگردیم که دستم از پشت کشیده شد و تو آغوش گرم کسی فرو رفتم:

My Lollipop                                           (آبنبات چوبی من)Where stories live. Discover now