هوا داشت تاریک میشد، دسته کیفمو بین انگشتام فشار میدادم، میدونستم نباید انتظار یه برخورد خوبیو ازشون داشته باشم.
از ماشین پیاده شدیم:
+( نگاهی به نامجون انداختم) اینجا....؟
نامجون: خونه گین.
+( لبخند تلخی زدم) قشنگه.
فلیکس: نمیریم تو( خمیازه کشید) خیلی خستم.با استرس به نامجون نگاه کردم که رفت جلو تو؛ کاملا غیر ارادی یه قدم عقب رفتم که از پشت به فلیکس خوردم:
فلیکس: الان وقت جا زدن نیست.
چیزی نگفتم فقط نگاهمو به در باز شده دوختم که فلیکس دستمو گرفت و سمت در کشید.
پشت در واحدش ایستادیم که گین با خنده همونطور که مشغول حرف زدن با کسی بود درو باز کرد؛ منو فلیکس کنار در ایستاده بودیم:
گین: او مونی اومدی بلخره؛ ( با خنده) نذاشتم دست به غذاها بزنن تا تو بیای.
از تو صدا اومد:
جیمین: خب الان بزار بیاد تو گشنمونههههه.
گین: بیاتو بیا.
نامجون:( یه قدم جلو رفت) گین......مهمون داری.
گین:( یکم جدی شد) مهمون؟نامجون کنار رفت و من جاشو تو چهارچوب گرفتم:
+سلام.
گین: ( مات عقب عقب رفت) تو...تو...اینجا....تو.
جیمین:( با خنده سمت در اومد) چیشده پس چرا نمیاین تو؟ ( وقتی چشمش به گین خورد نگاهشو سمتم کشید و با بهت و صدای بلند) میاااا.خواستم برم سمت گین که دستو گرفت جلوم:
گین: نیا...جلوتر نیا.....برو ( اشکاش پشت هم میومدن که باعث خیس شدن گونه های منم شد) برو همونجایی که تا الان بودی.
+گین...من...من واقعا متاسفم.
گین: متاسف نباش فقط برو.دست نامجون کشید تو و درو محکم بست؛ با گریه بی صدا برگشتم جایی که فلیکس بود، دست به سینه یه وری به دیوار بغل تیکه داده بود و با چشمای ناراحت نگان میکرد:
+دیدی....همش اسرار میکردین برگرد(با داد) دیدی چرا نمیخواستن برگردم.
دستامو روی چشمام گذاشتم و روی دوزانو نشستم؛ به ثانیه نکشید در با شتاب باز شد:
جانگکوک: میا.
سرمو بالا اوردم که با قیافه بهت زده جانگکوک رو به رو شدم:
+توهم خوشحال نشدی نه؟
جانگکوک: کی...کی اومدی؟
+( ایستادم جلوش، موهامو که بخاطر اشکام به صورتم چسبیده بودن و کنار زدم) مگه مهمه؟با بغض فقط نگاهش میکردم، جانگکوک مات روبه روم ایستاده بود و هنوز دستش روی دستگیره در بود، انگار هنوز باورش نشده؛ خواستم سمت فلیکس برم که همین الان با اولین پرواز برگردیم که دستم از پشت کشیده شد و تو آغوش گرم کسی فرو رفتم:
YOU ARE READING
My Lollipop (آبنبات چوبی من)
Fanfictionمیا یه دختری که نمیتونه به راحتی باهمه ارتباط بگیره... دقیقا نقطه مقابل اون گین.... صمیمی ترین دوستش؛ که حالا با اسرار همون مجبور به رفتن یه مهمونی میشه که از اون به بعد زندگی روی دیگه خودشو بهش نشون میده... دارای دو فصل که پشت هم آپ میشن. فصل اول:...