ولی انتظار دیدن جیآیون رو نداشتم، با چشمای درشت شده نگاهشون کردم:
+شما دوتا همو میشناسین؟
تهیونگ: نه من اومدم اتاقت ایشونم اینجا بودن از قبل من.با تعجب و ترس برگشتم جیآیون رو نگاه کردم:
+تو....تو اینجا چیکار میکنی؟
با یه پوزخند روی لباش که همونطور بهم نزدیک میشد اونم بیشتر میشد، صدای پاشنه کفشش تو اتاق حالم و بد میکرد، اومد جلو و کنارم و پشت به تهیونگ ایستاد و انگشتای دست چپشو روی شونم کشید و گرد خاک فرضی و پاک کرد:
جیآیون: وقتی فهمیدم صاحب اینجا دوست قدیمیه اومدم (بهم نزدیک شد و تو چشام نگاه کرد) تا خودم از نزدیک ببینم(دستاشو تکوند) خسته نباشی ولی تو وقتی از خونه زدی بیرون پولی نداشتی، ببینم نکنه....اوووو نه تو پاک تر از این حرفایی.
خواستم حرفی بزنم که انگشتشو روی لبم گذاشت:
جیآیون: الان مهمون داری(زیر چشمی به تهیونگ نگاه کرد) بعدا میام دیدنت(چشمکی زد و)
چند قدم ازم دور شد من سره جام میخکوب شده بودم که یکهو روی پاشنه پا چرخید:
جیآیون: خونت نزدیکه؟ اخه از راه دور اومدم گفتم هتل نرم.
تهیونگ: (با دو قدم بزرگ کنارم رسید و با صدای بلند) میا دکور خونشو داره عوض میکنه و الان قابل سکونت نیست خونه منه منم جا ندارم برای شما.جیآیون با یه ایشی از اتاق خارج شد، صدای پاشنه های کفشش رو مغزم بود، دستمو به سرم گرفتم حس میکردم هرچقدر بیشتر سرمو فشار بدم صدا کمتر میشه ولی...
داشتم دوزانو روی زمین می افتادم که تهیونگ سریع گرفتتم و روی مبل نشوندم، لیوان ابی جلوم گرفت:تهیونگ: بیا اب بخور.....میا این کیبود که اینطوری شدی با دیدنش؟
+میشه دره پنجره رو باز کنی....(یقمو از گردنم فاصله دادم و با دست کشیدم) هوا نیست دارم خفه میشم.به سرعتپنجره رو باز کرد و دوباره دوزانو جلومنشست، که نگاهم به چهره نگرانش خورد؛ دستشو گرفتم فشردم.
+ به کسی نگو جیآیون اومده بود اینجا باشه؟
تهیونگ: باشه، ولی اون.....کی بود؟به پارکتای اتاق زُل زدم، فرشته مرگ من.
**************************************تهیونگچند قدم جلوتر از من با ذوق مثل یه پسر بچه داشت محل کاره جدیدشو نگاه میکرد و هر چند لحظه یکبار برمیگشت و به منمنگاهی مینداخت که مطمئن بشه تا پایان راه همراهش میرم.
تهیونگ: میا واقعا کله اینجا رو سپردی دست من؟!
+من چیزی غیر از این گفتم؟یهو محکمبغلم کرد:
تهیونگ: میا خیلی دوست دارمممممم.
با خنده بی جونی پشتش زدم:
YOU ARE READING
My Lollipop (آبنبات چوبی من)
Fanfictionمیا یه دختری که نمیتونه به راحتی باهمه ارتباط بگیره... دقیقا نقطه مقابل اون گین.... صمیمی ترین دوستش؛ که حالا با اسرار همون مجبور به رفتن یه مهمونی میشه که از اون به بعد زندگی روی دیگه خودشو بهش نشون میده... دارای دو فصل که پشت هم آپ میشن. فصل اول:...