part71

282 40 48
                                    

+میخوای یه نگاهیم به فروشگاه روبه‌رویی بندازی؟
گین:( با ذوق لباس بچه های دستشو بالا پایین میکرد) اونجام میریم نگران نباش.








پریشون رومو از گین گرفتم و با دندون پوست لبامو کندم و نگران برای بار هزاروم گوشیمو چک کردم ولی خبری نبود‌، با صدای گین به خودم اومدم و با خنده برگشتم سمتش:






گین: ( دستشو روی شکمش گذاشت) میا من گشنمه‌.
+(با خنده سمتش رفتم) خودت به تنهایی همیشه گشنت بود حالا یه فندوقم بهت اضافه شد‌.
گین:( زد تو بازوم) پس باید از هرچی خواستم برام دوتا دوتا بخری.













پشت میز نشسته بودیم و منتظر سفارشامون بودیم، گوشیم زنگ خورد با هول پریدم روش که گین مشکوک و عجیب نگام کرد، با دیدن اسم فیسم خوابید:




+بله جیسو.
جیسو: گین پیش توعه؟
+( نگاهی به گین انداختم) اره چطور؟
جیسو:( پوفی کشید) امروز قرار بود بیاد مطبم وقت چکاپ داشت.
+(عصبی به گین نگاه کردم که خودش فهمید قضیه چیه خودشو سرگرم پارچه کنار کیفش کرد) جایی هستیم میارمش....تا کی میتونی باشی؟
جیسو:( مکثی کرد) امممم....تا پنج مریض دارم...بین مریضم میتونه بیاد ولی شما بعدش بیاین.
+اوکیه....چیزی خواستی بگو.
جیسو: باشه...پس منتظرم.











گوشیو روی میز گذاشتم و منتظر به گین نگاه کردم:








گین:( گوشه کیفو فشار میداد) خب....چیه....چرا اینطوری نگاه میکنی؟
+چرا خواستی بپیچونی؟
گین: چون من خوبم..جیمین خیلی حساسه‌.
+جیمین حساس نیست تو بیخیالی......من چی باید جواب جیمین و میدادم،( دستمو تکون دادم) یه امروز تو رو به من سپرد.
گین: ( با لبای برگشته) خواهش میکنم امروز و زهر نکن( با اخم محو نگاهش کردم که سرشو کج کرد) خواهش میکنم میااا.
+( یکم نگاش کردم، نتونستم جلوی خودمو بگیرم و لبخندی همزمان با اخم محوم روی لبام نشست) خب حالا؛ بعد خرید میریم پیش جیسو خودمم کارش دارم.
گین: ( دستاشو کوبید بهم ) سفارشامون و اوردن.
















تو فکر بودم و مشغول خوردن قهوم، گینم سرش با کیکای جلوش و اب میوش گرم بود:





گین:( جدی) بهم بگو.
+( گیج نگاش کردم) چی...چیو؟
گین: همونی که بخاطرش انقدر میری تو فکر و پریشونی.
+(چشمامو روی هم فشار دادم) چیزی نیست.
گین: همونطوری که تو خوب منو میشناسی منم تمام رفتار و کارات و از برم.
+(کلافه کیفمو برداشتم که دستش روی زنجیر کیفم نشست) پاشو بریم دیر شد.
گین : چرا فرار میکنی.
+فرار چیه؟ دیونه شدی؟
گین: میا حس میکنم بینمون خیلی فاصلس.
+حس مزخرفیه.
گین: پس‌بهم بگو....میا ما که فقط همو داریم پس باید تو مشکلاتمونم کنار هم باشیم دیگه فقط خوشی و همه میتونن پیشت باشن.
+(با تردید نگاهی به صورتش و بعدم به شکمش کردم) چیز مهمی نیست.
گین: هست...دارم میبینم که هست...از دو روز پیش که اومدم متوجه رفتار تک تکتون شدم....( با دستاش اشاره زد بهم) مخصوصا شما میاشی.
+اگر چیزی هم بود و بهت نگفتیم فقط بخاطر موقعیتیه که داری‌ وگرنه چیز مهمی نبوده.
گین: ( مات شده) موقعیت؟ منظورت اون یه بند انگشت گوشته؟
+(عصبی زدم رو میز که دوتا میز اونطرف تر نگاهاشون رومون ثابت شد) همون یه بند انگشت گوشت بچته....قراره تو وجودت به رشد و تکامل برسه و تو بغلت بزرگ بشه....بعد تو انقدر بی رحمانه بهش میگی یه تیکه گوشت؟
گین:( بغض کرد) خودم همه اینارو میدونم.
+نوچ....نمیدونی..اگر میدونستی انقدر بی رحمانه خطابش نمیکردی.( پاشدم خریدارو برداشتم و خواستم سمت خروجی برم) حساب کردم....زود بیا منتظرم.
گین:( پشتم بهش بود، صدای صندلیش که بلند شد اومد) میدونم...همه چیز و میدونم فقط میخواستم بدونم چقدر محرم اسرارتم.....میدونم جیمین میخواد کمکت کنه زودتر مهر دادگاه و بگیری و اون‌وو رو از خانواده شیم پس بگیری.
+(شُک زده برگشتم سمتش) تو..تو کی بهت گفت‌؟
گین:( با چشمای اشکی) خودم فهمیدم....بعد جیمین بهم توضیح داد......( نزدیکم ایستاد) بلاییم که سره خانوم چو اومد و میدونم....دیدی میا هیچ اتفاقی برام نیوفتاد....همیشه الکی نگرانی این نگرانیا به تنها کسی که اسیب میزنه خودتی.
+گین...من فقط نمیخوام بلایی سر تو و اون فرشته تو شکمت بیاد‌‌‌.
گین: نمیاد میا نمیاد....تا وقتی کسی مثل تو و جیمین کنارمین و حواستون بهم هست چیزیم نمیشه ( بازوم و توی دستش گرفت) برای یبارم شده دست از این نگرانیای بیهودت بردار.








My Lollipop                                           (آبنبات چوبی من)Where stories live. Discover now