با سرگیجه از ماشین پیاده شدم و دستمو روی سرم گذاشتم و چشمامو بستم، صدای قفل کردن و بستن ماشین اومد:
جیهوپ:( همونطور که نزدیک میشد) میا...خوبی؟
برگشتم سمتش که با برگشتنم پارکینگ شروع کرد چرخیدن به دور سرم؛ جیهوپ با یک قدم خودشو بهم رسوند:
جیهوپ:( با ترس) خوبی؟
با ضعف و اروم سری تکون دادم و خواستم از تو آغوشش بیام بیرون که دوباره پاهام سست شد:
جیهوپ:( دستشو روی صورتم گذاشت و با بهت) میا...صورتت.....سرخه.
+(دستمو رو دستش گذاشتم) من..خوبم.....فقط....اب..یخ میخوام.
جیهوپ:( با عجز و ناله به پارکینگ سوت وکور نگاهی چرخوند) فشارت رفته بالا...( نگاه نگرانشو داد بهم) میتونی راه بری؟
سری تکون دادم خواستم پاشم که یهو از زمین کنده شدم؛با شُک نگاش کردم:
جیهوپ: هر دفعه از سبک بودن بیش از حدت سوپرایز میشم.
دستمو دور گردنش حلقه کردم و سرمو روی سینش گذاشتم، گرمای شدیدی حس میکردم، افکارم لحظه‌ای امونم نمیدادن؛ تنها چیزی که میتونست کمکم کنه فقط محتوای اون قوطی لنتی بود، ولی مگه میشد در حضور مستر جانگ کاری کرد.
خواست روی تخت بذارتم که به شونش فشار اوردم:
+(با صدای ضعیف شده) نه بذارم زمین.
جیهوپ:( با لج یه قدم جلو رفت) باید استراحت کنی.
+(به زور روی پاهام ایستادم و دستامو روی شونه هاش گذاشتم) لباس بیرون تنمه.
جیهوپ:( با خنده عصبی نگاهشو کرد اونور و بعد به چشام دوخت) واوووووو باورم نمیشه حتی تو این حالتم به فکر این چیزایی.
+( سمت دری که میدونستم حمومه رفتم) فقط بهم لباس بده.
لباسامو از تنم اوردم تا بایه دوش آب سرد حرارت بدنمو کم کنم که درو نیمه باز کرد و نصفه تنشو اورد تو بی حال تر از چیزی بودم که بخوام بدنمو که فقط با دوتیکه لباس پوشیده شده بودن بپوشونم:
جیهوپ:( لیوان آبی و قرصی جلوم گرفت) بیا...اینو بخور فشارت و میاره پایین.
ازش گرفتم و لیوان اب خنک و سر کشیدم و دستش دادم:
جیهوپ: ( با تردید) کمک...خواستی بیرونم(به لباسایی که روی سکو کنار حوله ها بود اشاره کرد) لباس تمیز برات گذاشتم(یکم سرتاپامو نگاه کرد و یه طرف لبشو کشید توی دهنش و متفکر،جوشش خون و تو صورتم حس کردم) جین هیونگ زنگ زد داره میاد اینجا....برات یه شلوارکم گذاشتم....( دستی بین موهاش کشید) بپوشیش بهتره( دستشو اخطارگونه اورد بالا) فقط یه دوش بگیر برات خوب نیست( رفت بیرون درو نصفه گذاشت) درم نبند بخار نکنه.
YOU ARE READING
My Lollipop (آبنبات چوبی من)
Fanfictionمیا یه دختری که نمیتونه به راحتی باهمه ارتباط بگیره... دقیقا نقطه مقابل اون گین.... صمیمی ترین دوستش؛ که حالا با اسرار همون مجبور به رفتن یه مهمونی میشه که از اون به بعد زندگی روی دیگه خودشو بهش نشون میده... دارای دو فصل که پشت هم آپ میشن. فصل اول:...
