part87

259 42 71
                                    

دکتر: خانوم جانگ...این فقط در حد یه حدسه کوچیکه.
+چی در حد یه حدسه؟
دکتر:( با مِن و مِن) اینکه....اینکه... یکی از فرزندانتون مشکل داره.
+(خشک زده برگشتم سمت جیهوپ و همزمان هر دو رومونو کردیم به دکتر) مش...مشکل؟....چه مشکلی؟
دکتر: میگم...باید تست انجام بشه.
جیسو:( با استرس جلوی صندلی نشست) اقای دکتر...چه مشکلی میشه به من بگین؟
دکتر: دکتر کیم خودتون بهتر میدونید تا مطمئن نشیم اجازه اطلاعات دادن نداریم.







جیهوپ:

دکتر: دکتر کیم خودتون بهتر میدونید تا مطمئن نشیم اجازه اطلاعات دادن نداریم.

هجوم خون و تو تمام اجزای صورتم حس کردم، یه نگاه به میا کردم که دستشو روی شکمش گذاشته و با چونه‌ای لرزون داره زمین و نگاه میکنه، سعی کردم اروم باشم:

جیهوپ:( دستمو رو پام مشت کردم و از لای دندونام شمرده شمرده) پس شما حق نداشتید حتی به زبون بیارید که بچه های من مشکلی دارن وقتی خودتونم مطمئن نیستید.
میا:( دستشو روی بازوم گذاشت برگشتم سمتش که دیدم با ترس و چشمای اشکی داره نگام میکنه/اروم) اروم باش.


نفس عمیق کشیدم دست میا رو گرفتم از اتاق زدم بیرون ، قبل بیرون رفتنم، برگشتم سمت جیسو:


جیهوپ: میا رو میبرم بیرون.


یه نگاه خشمگینم به دکتر کردم و از اتاق اومدیم بیرون.
میدونستم اوضاع روحی میا فقط خواهان یک جرقه بود تا دوباره مثل سابق بشه و به شدت از این موضوع میترسیدم، دستای سردشو تو دستام فشردم و سمت کافه تریا بیمارستان بردمش:



جیهوپ:( سعی کردم خیلی عادی جلوه کنم ولی فقط خودم میدونستم تو دل و قلبم چی میگذره) خب میا چی میخوری‌؟
میا:( ناخوناشو با بغض میکند ) هوپی...ینی اینارم از دست میدیم؟
جیهوپ:( یکم نگاه کردم، میای من...اون خیلی گناه داشت این چیزا براش زیادیه/دستشو از دهنش جدا کردم و توی دستام گرفتم) میا... ما دیگه اونارو از دست نمیدیم....اینو مطمئن باش...من نمیذارم یه تار مو از سر سه تاییتون کم بشه.
میا: ( تو چشمام نگاه کرد) خیلی دوستت دارم.
جیهوپ:( یه لبخند عمیق رو لبام نشوندم) منم خیلی دوستت دارم.

حاضرم هر کاری بکنم تا میای من به عقب برنگرده.




میا:




داشتم اب پرتقالمو میخوردم که دیدم جیسو داره گوشی به دست داره میاد سمتمون:



جیسو:( با نفس نفس) کجایی شما؟
جیهوپ: گفتم میریم بیرون.
جیسو: خیله خب...گین و جیمینم اومدن.
+مگه گینم امروز وقت داشت؟
جیسو: اره....پاشو میا...پاشو یه ازمایش باید بدی.
+دوباره؟
جیسو:( دستمو گرفت) قول میدم اخریش باشه‌.
+هوپی....توهم میای دیگه‌؟
جیهوپ:( پاشد خودشو دستاشو تکوند ) مگه میشه نیام؟
گین:( از دور با داد دست تکون میداد و میدویید سمتمون جیمین بیچاره هم با هُل و ولا پشتش میومد و هی تذکر میداد که ندوعه) میاااااااا......صبر کنننن.
جیهوپ:( زیر لب) چقدر فرق دارین شما دوتا‌.
جیسو:( با خنده) من واقعا به بارداریای گین شک دارم.
گین:(رسید بهمون) کجا میرفتین بدون ما.
+(محکم زدم رو بازوش) چرا عین جنگلیا میدویی به خودت رحم نمیکنی به بچه تو شیکمت رحم کن.
جیمین:( بعد دست دادن به هوپی) وای مگه گوش میکنه؟ باز سره جیون اروم تر بود.
گین:( با ذوق دستاشو کوبید بهم) فکر کنم این یکی پسرهههه.
جیسو:( دست جفتمونو گرفت) باورم نمیشه دارم میا و گین که باردارن و میبرم ازمایشگاه.
+جیسو من اب پرتقال خوردم موردی نداره؟
جیسو:( یکم نگام کرد خندش خشک شد) نه....راستش این ازمایش از جنینه نه از تو.
+(با ترس) ینی چی؟
جیسو: بیا میفهمی.



My Lollipop                                           (آبنبات چوبی من)Where stories live. Discover now