+(با بغض و اشکایی که بی صدا روی گونه هام میریختن) اونوو...
اونوو با لبخند غلیظی روی لبش برگشت یه نیم نگاه به جیهوپ پشت سرش کرد که جیهوپ کیک و از دستش گرفت و با یه دست روی زانو ایستاد و اونوو با شتاب خودشو پرت کرد تو بغلم، محکم تو آغوشم فشردمش، از خودم فاصلش دادم و دستامو روی صورتش کشیدم، زیر لب:
+دلم برات تنگ شده بود فندوق من.
اونوو: ( با ذوق کیک تو دستای جیهوپ و نشون داد) نونا کیک توتفرنگیه هاااا( دستاشو کوبید بهم) خودم انتخابش کردم.
+(با خنده اشکامو پاک کردم)
جیمین:( با خنده دستشو روی دهنش و دست دیگشو روی شکمش گذاشت و به عقب خم شد) میا توچه حالیه اونوو تو چه حالی.
+(بوسهای روی گونه اونوو گذاشتم و بغلش کردم ایستادم) جای خنده یه لیوان آب به من بده گلوم خشک شد.با چشم اطرافمو دید زدم که متوجه دوتا دختر دیگه شدم یکم دقیق شدم یکیش منشی اوه بود و اون یکی و نشناختم ، با اونوو که توی بغلم بود سمتشون رفتم و دستمو اول جلوی اون دختری که برای بار اول میدیدمش گرفتم:
+خیلی خوشآمدید.
دختر:( یکم به دستم نگاه کرد و بعد خیلی خنثی دستاشو توی دستم گذاشت) ممنون...( به سمت راستش اشاره کرد) امشب با مونی قرار داشتم ولی اون گفت میخواد بیاد اینجا ( نگاهی به اطراف انداخت) خواستم بیام ببینم اینجا کجاست که مونی دائما ازش تعریف میکنه.با ابروهای بالا رفته نگاهش میکردم و سر تکون میدادم که اونوو سرش و اورد بغل گوشم و یه دستشم گذاشت کنار دهنش:
اونوو:( همونطور که دستم تو دست دختر بود،سرمو یکم سمت دهن اونوو مایل کردم) نونا جیسکا دوست دختر نامجون هیونگه.
+(سرمو صاف کردم و یه لبخند روی لبم نشوندم و دستشو کمی فشردم) اووو که این طور...... در هرصورت امیدوارم بهت خوش بگذره.چیزی نگفت و فقط با قیافهای که انگار مجبورش کردن اطراف و نگاه میکرد؛ رومو سمت منشی اوه کردم:
+( با تک خنده) یونسو انتظار نداشتم امشب اینجا ببینمت.
یونسو/منشیاوه:( اونم تک خندهای کرد و با چشم به تهیونگ اشاره کرد) اجبار رئیس کیم بود.
+(خندیدم و زدم رو شونش) کاره خوبی کردی( بعد با چشم و ابرو به تهیونگ کردم و با یه چشمک ازش جدا شدم)تا ازشون جدا شدم یکی دستمو گرفت کشید دنبال خودش که اونوو هم از ترس یهویی تکون خوردن من دستشو دور گردنم حلقه کرد:
+خوبه بارداری و عین اسب راه میری.
گین: ( در حالی که دستمو پشت خودش رو پله ها میکشید) حرف نزن...( اونوو رو ازم گرفت و در اتاق و باز کرد و پرتم کرد تو) زود بیابن پایینا.
+(گیج برگشتم پشت که جیسو رو با لبخند خبیثی پشت میز آرایش دیدم) نه جیسو خواهش میکنم خستم.
جیسو: ( اومد جلو دستمو کشید) لطفا الکی خواهش نکن چون قراره کاره خودمو بکنم.
+(با گریه فرضی به زور نشستم رو صندلی) فقط یه رژ باشه؟
جیسو: (یکم نگام کرد) باشه.
YOU ARE READING
My Lollipop (آبنبات چوبی من)
Fanfictionمیا یه دختری که نمیتونه به راحتی باهمه ارتباط بگیره... دقیقا نقطه مقابل اون گین.... صمیمی ترین دوستش؛ که حالا با اسرار همون مجبور به رفتن یه مهمونی میشه که از اون به بعد زندگی روی دیگه خودشو بهش نشون میده... دارای دو فصل که پشت هم آپ میشن. فصل اول:...