تهیونگ: ینی چی؟
+میگم این برادر زاده جیآیونهههه، این تو شرکت من چیکار میکنه.تهیونگ رزومشو ازم گرفت تا دقیقا تر نگاه کنه.
تهیونگ: میا..
+هوم.
تهیونگ: زمان استخدامش 6 ماه بعده ورود تو بوده، چجوری ندیدیش و نشناختیش؟کلافه روی صندلی نشستم و سرمو توی دستام گرفتم:
+نمیدونم...واقعا نمیدونم.
برگشتم سمتش:
+ساعت چهار جیهوپ میاد دنبالم نمیدونم چیکار داره هرچی پرسیدم چیزی نگفت.
تهیونگ: اوکیه برو.
+مرسی ته.پاشدم برم که ته جلوم ایستاد شونه هامو تو دستاش گرفت:
تهیونگ: میا نگران نباش(یه لبخند زد) باهم درستش میکنیم.
منم دستم و رو بازوش گذاشتم و متقابلا بهش لبخند زدم:
تهیونگ: وقتی انقدر زیبا میخندی چرا همش اخم.
+باز شروع کردی؟با خنده و مزه پرونی های ته یکم آشوب دلم اروم شد رفتم تا بقیه کارای ناتمومم رو انجام بدم چون چند دقیقه دیگه جیهوپمیومد فقط نمیدونم بهش بگم یا نه.
بعده مرتب کردن کارامو پرونده ها داشتم پامیشدم برم که در اتاقم باز شد منشی مین یه لیوان آب پرتقال اورد، با تعجب نگاهش کردم:
+این چیه؟
منشی مین: امم اوردم خستگیتون در بره.
+بزارش رو میز.گذاشتش روی میز و دوباره ایستاد منو نگاه کرد:
+چیزی شده منشی مین؟
منشی مین: (انگار تو فکر بود یهو به خودش اومد) عااا یه اقایی بیرون منتظرتونن.تا اینو شنیدم با عجله کیف و گوشیمو برداشتم اومدم سمت میز عجلهای اب پرتقال و سر کشیدم، که قیافم از طعم تهش جمع شد:
+طبیعی بود؟
منشی مین: بله؟
+تهش تلخ بود بسته بندی بود یا طبیعی؟
منشی مین: بسته بندی.
+دیگه از این برند نخرین.
منشی مین: حتما.سریع رفتم بیرون که دیدم جیهوپ بیرون ایستاده با نوک کفشش به زمین ضربه میزد، با صدای کفشم متوجه اومدنم شد ، سرشو بالا گرفت و بایه لبخند که چالای ریز گوشه لبش معلوم شد:
جیهوپ: اووو میا چه عجب.
+کلی کار سرمریخته بود توهمکه نمیگی چیکار داری.با خنده دستشو پشت کمرم گذاشت و به سمت آسانسور هدایتم کرد:
جیهوپ: بیا..میفهمی.
+اوکی بریم.
************************+دقیقا چرا منو اوردی اینجا؟
جیهوپ: که یه تغییری بدی.
+چیو؟
جیهوپ: هرچی؛ نظرت چیه با مو شروع کنیم؟
+یه موقع هایی دوست دارم از اعماق وجودم سرت داد بزنم.
جیهوپ: ( خندهای کرد که سرش به عقب پرت شد و روی پاش زد) وای میاا.....خیلی..خیلی...قیافت خوب شد.
+ (جدی گفتم) قیافه خودتو موقع خنده دیدی که به من میخندی؟
YOU ARE READING
My Lollipop (آبنبات چوبی من)
Fanfictionمیا یه دختری که نمیتونه به راحتی باهمه ارتباط بگیره... دقیقا نقطه مقابل اون گین.... صمیمی ترین دوستش؛ که حالا با اسرار همون مجبور به رفتن یه مهمونی میشه که از اون به بعد زندگی روی دیگه خودشو بهش نشون میده... دارای دو فصل که پشت هم آپ میشن. فصل اول:...