پکیج کروسان و روی میزش گذاشتم:
+(با استرس و لبخند محو)خوبی؟
جیمین:( دستاشو روی میزش قلاب کرد) میا بهت گفتم هر وقت خبری شد خودم بهت میگم.
+( خودمو زدم به اون راه و با دسته کیفم ور رفتم) خبر چی؟ من اومدم حالتو بپرسم.
جیمین: اونم هر روز به صورت حضوری؟
+(نقاب روی صورتمو برداشتم) نگرانم میفهمی؟
جیمین: میفهمم ولی این راهش نیست، یه نگاه به خودت کردی؟
+ولی تو من قول دادی زود جمعش کنی.
جیمین: هنوزم سره قولم هستم(کلافه دستی به صورتش کشید) فقط دنبال یه مدرکم از ایسان و جینگو.
+مدرککک ولی همه چیر خیلی واضحه.
جیمین:برای ما واضحه ولی دادگاه مدرک میخواد.
+همین که ایسان خانمچو رو کشته مدرک نیست؟
جیمین: ثابت نشدس.
+ولی تو مگه نگفتی اثر انگشتش روی بطری تو اتاق پیدا شده؟
جیمین: (با لبخند غمگینی سرشو چپ و راست تکون داد) این حدس خودمون بود.نا امید سری تکون دادم و پاشدم سمت در برم که متوجه با عجله پاشدن جیمین از پشت میزش شدم ، تو یه نیم نگاه دیدم سمت کتابخونه سمت راستش رفت و شروع کرد دنبال چیزی گشتن، با تردید برگشتم سمتش که با یه پوشی سفید رنگ سمت میز وسط رفت و اونو باز کرد، با کنجکاوی سمتش رفتم که یکسری فرم و جلوش گرفت، تونستم رو هوا اسم بالای فرم و بخونم، سونگجیآیون؛ با دو سمتش رفتم و رو به روش نشستم که کاغذی سمتم گرفت و روش ضربه ضد، وقتی ازش گرفتم با هیجان از جاش پاشد:
جیمین: حواسم اصلا به این یه مورد نبود( برگشت سمتم و روبه روم نشست) این زن شاید بتونه خیلی کمکمون کنه.
+(با دیدن اسمش و عکس کوچیکش که بالا کاغذ منگنه شده بود، بی اختیار دستمو سمت یقه اسکی چرمم بردم و از گلوم فاصله دادم) چرا؟
جیمین:(دوتا دستاشو جلوم تکون میداد و با ذوق توضیح میداد)چرا نداره جیآیون عمه جینگوعه اگر بتونیم از کارای قبلی جینگو از جیآیون اطلاعات بگیریم یا حتی یه سره نخ نمیدونی چه کمک بزرگی بهمون میکنه.
+به نظرت اونقدری احمق هست که بخواد برادرزادشو لو بده.
جیمین:( دست به سینه و با ابرو به فرم دستم اشاره کرد) مثل اینکه یادت رفته اون فرم چیه؟
+(با شک و تردید نگاهی به کاغذ دستم انداختم) آسایشگاه گونگنو...(سرم و بالا اوردم) اینکه بیمارستان روانیه.
جیمین: دقیقاااا....از اون موقع بستریه...به دلیل اختلال شخصیتی.
+مطمئنی که میتونی از یه دیونه اعتراف بگیری؟
جیمین: خودم که نه ولی اره.
+(آب دهنم و قورت دادم) پ...پس...پس کی؟
جیمین:( ابروهاشو داد بالا و با یه پوزخند)جیسو.
+( کاغذ و روی میز پرت کردم) ابداااااا.
جیمین: چراا؟
+هیچ اولن هیچ وقت جیسو رو درگیر این کارا نمیکنم دومن فرستادنش پیش اون دیونگیه.
جیمین: قرار نیست که بفهمه جیسو کیه...قراره به عنوان یه پزشک بره و بیمارای اونجا رو ویزیت کنه.
+ولی اونا خودشون پزشک دارن.
جیمین: (با حرص چشماشو بست و از لای دندوناش) خیلی کار رو مغزیه وقتی برای هرچیزی نه میاری.
+من...من فقط نگرانشم.
جیمین:( از جاش پاشد و سمت میزش رفت) تو بهتره نگران خودت باشی.
YOU ARE READING
My Lollipop (آبنبات چوبی من)
Fanfictionمیا یه دختری که نمیتونه به راحتی باهمه ارتباط بگیره... دقیقا نقطه مقابل اون گین.... صمیمی ترین دوستش؛ که حالا با اسرار همون مجبور به رفتن یه مهمونی میشه که از اون به بعد زندگی روی دیگه خودشو بهش نشون میده... دارای دو فصل که پشت هم آپ میشن. فصل اول:...