جین:( ایستاده سره میز جامشو بالا گرفت و با خوشحالی و گونه های تقریبا گلی) برای نینی که داره به جمعمون اضافه میشه...
شوگا:( پرید وسط حرفش) و قراره آرامش و ازمون بگیره.همه جاماشونو زدن بهم و سر کشیدن؛ ته میز نشسته بودم و در حالی که جامو بین دستام میچرخوندم توی فکر بودم، که با صدای گین خطاب به من بخودم اومدم:
گین: ( با خوشحالی سمت من) میا به نظرت نباید چیزی بگی؟
+( با تعجب دستمو سمت خودم گرفتم) من؟گین با چشم و ابرو به جیهوپ که سمت چپش نشسته بود اشاره زد:
تهیونگ:( جامش و دستاشو روی میز گذاشت با چشمای ریز شده به من و گین) وایسین ببینم با چشم و ابرو اومدن چیو دارین از ما پنهون میکنید؟
گین:( خوشحال و دست به سینه تکیه داد) اممممممم دوست دارم بگم ولی خودشون بگن بهتره.
تهیونگ:( رو به جیهوپ) هیونگ زود بگو ببینم چیشده.
جیهوپ: (با تردید شونه بالا انداخت و نگاهشو بین من و تهیونگ چرخوند)خب.....راستش...
تهیونگ: هیونگ اگر میخواستم از خودش بپرسم که به تو نمیگفتم( دستش و جوری که مثلا من نبینم جلوی دهنش گرفت و یکم اروم) میا یهو سیمای مغزش میچسبه بهم خودت بگو لطفا.(با این حرفش صدا خنده همه بلند شد)
+اهای دارم میشنومااا.
تهیونگ:( یه نیم نگاه بهم کرد) مهم نیست......(رو به جیهوپ) خب هیونگ منتظریم.
شوگا: ( بیخیال درحالی که چنگالش و میزد تو ظرف استیک جلوش) تهیونگ اذیت نکن...شاید نخوان بگن.
گین:( به جلو خم شد) چرا نخوان بگن....(پاشد ایستاد و با ذوق دستاشو کوبید بهم) من میگم.
+(تا خواست دهن باز کنه،با چهرهای خونسرد همونطور که تکیه داده بودم و جامو به لبم نزدیک میکردم) ما قرار میذاریم.بعد گفتنم چشمامو تو صورت همشون چرخوندم که همه به جز گین و جیسو، ماتشون برده بود:
+(درحالی که شونه بالا میانداختم، بلند شدم و سمت اشپزخونه رفتم) چیز عجیبی گفتم؟
تهیونگ:( همونطوری مات رو صندلی چرخید سمتم) شوخی که نمیکنی؟
+(همونطور که تو کابینت دنبال قرصام بودم) قیافه من به کسی میخوره که داره شوخی میکنه؟
نامجون:( چنگالش و روی میزگذاشت و با پوزخند دست به سینه شد) واو....اصلا توقع شنیدن چنین چیزی و نداشتم.....( رو به من و جیهوپ) واقعا بهتون تبریک میگم.
تهیونگ:(قوطی و دستم گرفتم تا خواستم برگردم یکی از پشت چسبید بهم و از دادش گوش شروع به زنگ زدن کرد) وایییی خدای مننننننننن چی میشنومممممم(دو طرف صورتمو گرفت بین دستاش و تکون میداد) میاااااا...بلخره دُم به تله هیونگ ما دادییییییی....(ازم جدا شد سمت جیهوپی که کنار کانتر ایستاده بود رفت و از گردنش اویزون شد) هیونگ افرین بهت افتخار میکنم به ماهم یاد بده چجوری مُخ این اجومای پیر غرغرو عصبی و زدی.
+(قوطی دستمو پرت کردم سمتش) ساکت میشی یا ساکتت کنم؟
YOU ARE READING
My Lollipop (آبنبات چوبی من)
Fanfictionمیا یه دختری که نمیتونه به راحتی باهمه ارتباط بگیره... دقیقا نقطه مقابل اون گین.... صمیمی ترین دوستش؛ که حالا با اسرار همون مجبور به رفتن یه مهمونی میشه که از اون به بعد زندگی روی دیگه خودشو بهش نشون میده... دارای دو فصل که پشت هم آپ میشن. فصل اول:...