27.آشپز مخصوص سهون

1.1K 302 51
                                    

هونهان قشنگم :)

امروز لوهان نیم ساعت زودتر سر کار اومده بود چون به بیول قول داده بود تو درساش کمکش کنه.

طی یک پروسه ی طولانی با بک نشسته بودن و مغز بیول رو شست و شو داده بودن که درس بخونه و برای رفتن به کالج آماده شه.

هرچند اون دختر خیلی مقاومت کرده بود و دلیلش هم مشخص بود‌.اینکه پول نداشت هزینه ی درس و دانشگاه رو بده و نمیتونست از دستمزد کار تو رستوران هم بگذره. ولی بک براش کلی کتاب تست خریده بود و لو هم قول داده بود یکسری از شیفتاش رو کاور کنه تا کارش تو رستوران رو از دست نده و همین باعث شده بود که بیول به خاطر قدردانی از زحماتی که هیونگ های محبوبش براش کشیده بودن نهایت تلاشش رو بکنه و دانشگاه قبول شه.

در کمال تعجبش وقتی لباسهاش رو عوض کرد و با لباس فرم وارد آشپزخونه شد بیول و بک رو دید که پشت یه میز نشسته بودن و جفتشون روی کتاب خم شده بودن.

هردوشون با دیدن لو با لبخند سلامش کردن و بعد از جواب شنیدن دوباره مشغول بررسی کتاب مقابلشون شدن.

رفت و روی صندلی کنارشون نشست و رو به بک گفت:

_فکر کردم یه ساعت دیگه میای.

بک سرش و رو بلند کرد و گفت:شرکت خلوت بود منم زود زدم بیرون.

میدونست داره خالی میبنده.خبرهای پدرش رو خونده بود و بعد از زنگ زدن به کیونگ از زبون اون شنیده بود که با رئیسش از کمپانی زده بیرون.

ولی نخواست به روش بیاره تا دوباره داستان براش یادآوری نشه برای همین روش رو کرد سمت بیول و گفت:

_اون مسئله هایی که دیروز مشکل داشتی رو مرور کردی؟

بیول با هیجان بالا و پایین پرید و گفت:

_اره.تازه چند مبحث جلوترم خوندم.

با لبخند سری تکون داد و به پشتی صندلی تکیه داد.

بک و بیول دوباره روی کتاب خم شدن و سوالهایی که جواب داده بود رو بررسی کردن.

بعد از چند دقیقه بک گفت:

_با رئیس چوی حرف زدم گفت ایرادی نداره اگه جمعه ها نیای.ولی این نیومدن به معنی این نیست با دوستات بری بیرون یا تو خونه بخوابیا...باید بشینی تو خونه درس بخونی.

_هیونگ...گفتم که اگه حتی یه وون از حقوقم کم شه نمیتونم قرضامو بدم.چرا رفتی به رئیس همچین چیزی گفتی؟اون همینجوریش هم بابت چیزهای مختلف جریمم میکنه و حقوقمو کامل نمیده.

_نمیخواد نگران این چیزا باشی.گفت حقوقتو کم نمیکنه.فقط من و لوهان باید یکم بیشتر شبا رستوران بمونیم.

لو سر تکون داد و گفت:حله.من جمعه ها کار خاصی ندارم.تنها هم تو خونه حوصلم سر میره.اینجوری یکم بیشتر با بکی وقت میگذرونم.

Infernal company [Completed]Where stories live. Discover now