44.کریسِ عاشق

1.3K 301 117
                                    

_تو رئیس بیون منی...

بک به شدت با شنیدن این جمله داغ کرده بود و قشنگ سخت شدن عضوش رو حس میکرد.کنترل دستها و نفسهاش واقعا داشت سخت میشد.دوست نداشت صدایی ازش دربیاد و بخاطر همین هم لبهاش رو با دندونهاش پرس کرده بود تا یه وقت صدایی که نباید از گلوش درنیاد.

دستهای چان روی بدنش حرکت میکرد و از زیر پیرهن لمسش میکرد.دستهای چان بزرگ و گرم بودن...برخلاف پوست بدن خودش که سرد بود و با هر بار که چان از زیر لباس با پشت دستش روی شکمش دست میکشید و نوازشش میکرد اون ناخودآگاه شکمش رو داخل میبرد و نفسش حبس میشد.

کمی بعد چان که طاقتش رو از دست داده بود پیرهن بک رو روی بدنش بالا کشید و بک هم کمکش کرد تا لباس رو از تنش دربیاره و پایین تخت کنار لباس خودش بندازه.

چان بعد از نمایان شدن پوست برهنه ی بدن بک اب دهنش رو به سختی قورت داد.بدن بک...پوست سفید و لطیف بدنش...پر از کبودی شده بود و بعضی جاها کبودی ها به سیاهی میزد.اینطور نبود که کبودی های بک رو ندیده باشه.وقتایی که بک تو بیمارستان رو تخت خوابش میبرد از روی نگرانی و کنجکاوی کمی پایین لباسش رو بالا داده و اونجا کبودی ها رو از نزدیک دیده بود اما الان...کبودی ها خیلی سیاه تر و بعضی جاها به زردی میزدن.

بک با دیدن تعلل و نگاه خیره ی چان رو خودش با نگرانی بهش خیره شد.یعنی الان چان...بدش اومده بود؟

حتی نمیدونست چی باید بگه...میگفت به زودی خوب میشم ناراحت نباش...اونوقت اگه چان میگفت ناراحت نیستم چی؟...حتی الان نمیتونست نگاه گنگ و ناخوانای چان رو برای خودش معنا کنه که متناسب با اون حرف بزنه.

چان بدن کوفته و کبودی که زیرش بود رو میدید.چشمهای نگران بک رو هم میدید.پسرک نگران شده بود که نکنه اون خوشش نیاد.دستهاش رو ستون بدنش کرد و روی بک خم شد.سرش رو پایین برد و اول از همه کنار پهلوی چپ بک جایی که بیشترین مقدار کبودی داشت رو نرم بوسید.بک با این حرکت چان نفس لرزونی کشید.چان بدش نیومده بود...

لبخند محوی زد و به سرچان که از کنار پهلوش به سمت شکمش حرکت میکرد نگاه کرد.چان با آرامش روی پوست شکم و پهلوی بک نفس میکشید و روی کبودی ها رو میبوسید.نفسهای منقطع و لرز ریزی که بک میرفت به همراه ضربان بالای قلبش بهش میفهموند که پسر کوچکتر ناراضی به نظر نمیاد.

این یجورایی اولین نزدیکی و لمس های آزادانه ای بود که بعد از اینکه رسما وارد رابطه شده بودن با همدیگه داشتن و حالا هیچکدوم نگرانی ای برای بعدا و اینکه باید چه توضیحی به هم بابت کاری که الان دارن میکنن بدن نداشتن.

همین هم باعث شد چان بوسه هاش رو بی پروا تر روی پوست بدن بک حرکت بده و علارقم میلش برای مک زدن و گاز گرفتن پوست شکم و پهلو های بک فقط بوسه های ظریف و ریزی میزد و دوست نداشت کبودی های بیشتری به بک بده‌.

Infernal company [Completed]Where stories live. Discover now