57.منیجرِ سهون

809 219 32
                                    

اون شب به هر شکلی که بود گذشت.صبح روز بعد وقتی برگشت سرکار و پشت میزش نشست بلافاصله با بخش امنیت تماس گرفته بود و درخواست داده بود تعداد دوربینهای مداربسته ای که در تمام کمپانی نصب بودن رو دو برابر کنن و هر گوشه ای که به نظرشون رسید دوربین کار بذارن...حتی تو بخش ترکیده ی بایگانی.

فعلا نمیخواست با کریس رو به رو بشه چون اونقدر عصبانی بود که نمیتونست تضمین کنه میتونه خودش رو کنترل کنه و کریس رو از پنجره ی اتاقش به پایین پرت نکنه.

ساعت حدودای ده صبح بود که خانم مین داخل شد و برنامه های اون روز رو بهش یادآوری کرد.در اخر هم اضافه کرد

_قربان...معاون کیم امروز کمی کسالت داشتن نیومدن.ازم خواستن بهتون بگم خودتون مسئولیت اون کار رو به عهده بگیرین.

هم خودش و هم خانم مین میدونستن منظور کای از اون کار دقیقا چه کاریه و با اینکه باید عصبانی میشد که چرا کای سر کارش نیومده ولی یجورایی بهش حق میداد ناراحت و ناامید باشه.

سری تکون داد و گفت خودش انجامش میده.
خانم مین گفت:
_فقط قربان...دو کیونگسو شی از نیم ساعت پیش منتظرن تا شما رو ببینن.ظاهرا میخوان درمورد موضوع مهمی باهاتون حرف بزنن.

هه...پس بالاخره اومده بود حساب کارهاش رو ازش پس بگیره.با اینکه الان اصلا وقت مناسبی برای جواب پس دادن نبود اما ترجیح میداد یک بار باهاش رو به رو بشه و تموم شه بره پی کارش.

_بسیار خب...راهنماییشون کنین داخل.

خانم مین به نشانه ی احترام تعظیم کوتاهی کرد و از اتاق بیرون رفت.فنجون قهوش رو برداشت و کمی قهوه ی تلخش رو مزه کرد.

چند تقه به در خورد و بعد در اتاقش باز شد.دو کیونگسو با تیپ رسمی همیشگیش داخل شد و بعد از بستن در تعظیم کوتاهی کرد و سلام کرد.
خب توقع داشت به محض اینکه اون پسر وارد میشه دعوا و داد و بیداد رو شروع کنه و بعد خانم مین از بیرون حراست رو خبر کنه تا بیان و از هم دیگه جداشون کنن.دقیقا مثل اتفاقی که تو بیمارستان افتاده بود.

ولی حالا اون پسر کاملا اروم بود و به جز اخم محوی که رو پیشونیش بود نشونه ی دیگه ای از ناراحتی و عصبانیت ازش به چشم نمیومد.

_بفرمایید اقای دو...

کیونگسو جلو تر اومد و بعد از اینکه چان بهش اشاره کرد روی مبل نزدیک میزش بشینه زیرلب تشکر کرد و نشست.

_چیزی شده؟

کیونگ سرش رو بلند کرد و خیلی جدی به حرف اومد:
_قربان من خودم میدونم درست نیست تو محیط کار درمورد موضاعات خصوصی صحبت بشه و کاملا متوجهم که الان تحت استرس و فشار زیادی هستین و الان واقعا زمان مناسبی نیست...

_ولی متاسفانه به محض اینکه ساعت کار اداری تموم میشه من باید برم رستوران و نمیتونم اون زمان باهاتون صحبت کنم.برای همین الان مزاحمتون شدم.

Infernal company [Completed]Where stories live. Discover now