خیابان ششم

4K 837 399
                                    

*****************************

لویی بعد از چند ثانیه بلاخره به خودش اومد.ادلی هنوز رو به روش ایستاده بود و آقای استایلز رفته بود گوشه ای و با تلفن صحبت میکرد.لویی دست برد تو جیبش و جعبه ی کوچیکی که با وسواس تمام کادوپیچش کرده بود آورد بیرون.
"تولدت مبارک!"
و جعبه رو به دست ادلی داد.دختر با شوق کادو رو گرفت.
"ممنونم لویی"

ادلی نگاهی به جعبه ی کادوپیچ و بعدش نگاهی به میز کنار دستش انداخت.هر هدیه ای که گرفته بود روی اون میز چیده شده بودن.اما اصلا دلش نمیخواست کادوی لویی رو اونجا بزاره تا شب بعد از رفتن مهمونا بازش کنه.واسه همین اونو تو دستش گرفت و دوباره نگاهش کرد.لویی نخودی خندید و به کادو اشاره کرد.
"میخوای همینجوری نگهش داری؟"
ادلی هم خندید.
"نه...دلم میخواد بازش کنم"
لویی شونه بالا انداخت.
"خب بازش کن"

ادلی خوشحال رفت و رو یکی از مبلا نشست،لویی هم دنبالش.دید که دختر با هیجان کاغذ کادویی رو تقریبا جر داد و جعبه ی ساده ی کرمی رنگ و ازش بیرون کشید.ظاهر ناامید کننده ای داشت.لویی امیدوار بود حداقل چیزی که توشه ادلی رو ناامید نکنه.اون از مدتها قبل اون هدیه رو تو ویترین یه انتیک فروشی در حالی که میون ساعت ها و جواهرات و دیگر اشیای قدیمی گم شده به نظر میرسید پیدا کرده بود.
"اوه خدای من....لوییی!"
صدای شگفت زده ی ادلی،لویی رو به خودش آورد.ادلی گل سر رو توی دستش گرفت و با چشمایی که بی نهایت برق میزد نگاهش کرد.
"این....فوق العاده س"

شاید اون گل سر خیلی هم درخشان و چشمگیر نبود،هنوز آثار کهنگی داشت ولی لویی فکر میکرد رو موهای ادلی باشکوه به نظر میرسه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

شاید اون گل سر خیلی هم درخشان و چشمگیر نبود،هنوز آثار کهنگی داشت ولی لویی فکر میکرد رو موهای ادلی باشکوه به نظر میرسه.
"امیدوارم خوشت اومده باشه..."
ادلی قیافه شو کج و کوله کرد.
"معلومه که اصلا خوشم نیومده...عاشقش شدم"
لویی خندید و کنارش نشست:
"میشه ...؟؟"

ادلی با سر تایید کرد و گل سر و به دست لویی داد.لویی یه نگاه به موهای ادلی انداخت و فکر کرد باید سنجاق و کجا بزنه.
بلاخره یه قسمت موهای دختر رو از سمت چپ صورتش جمع کرد و بالای گوشش با سنجاق بست.
تیلور هم اومد کنارشون و دست رو شونه های دخترش گذاشت.
"خیلی بهت میاد عزیزم!"
و بعد نوک انگشت شو رو گل سر کشید و با ظرافت نگاهش کرد.
"لویی یه جنتلمن واقعیه"
ادلی لب شو گاز گرفت و به لویی نگاه کرد.

Wanna be yours [l.s]Where stories live. Discover now