لویی یه پسر به شدت خجالتی و تنهاست،پسری که همه به خاطر ظاهرش و درسخون بودنش مسخره ش میکنن.
تنها چیزی که اونو به مدرسه میکشونه نشستن سر کلاس ادبیاته چون این چیزیه که لویی عاشقشه...
لویی دوستی نداره اما هر روز بعد از مدرسه به خونه ی "برثا" همسایه ی رو...
⚠1 لطفا اگه کیبرد فارسی ندارید و موقع کامنت گذاشتن خواستین فحش بدید،به طور مستقیم کلمات فاک،بچ،شت....رو ننویسید!میتونید سانسورش کنید مثلا bi**H ! اگه تعداد این کلمات زیاد باشه به خراب بودن اکانت و داستان من کمک میکنه و ممکنه داستان یا حتی خود اکانت مثل دفعه ی قبل حذف بشه!پس خواهش میکنم حواستون باشه...
⚠2
نکته ی بعدی اینکه اگه دوست دارید کامنت بزارید لطفا یکی از پاراگراف ها رو سلکت کنید و کامنت بزارید!یعنی روی نوشته فشار بدید تا صفحه ی کامنت باز بشه...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
از این آیکون برای کامنت گذاشتن اصلا استفاده نکنید!
اینجوری برای من قابل مشاهده نیست...من تازه فهمیدم از اول داستان چقدر بچه ها پیامای قشنگ برام فرستادن و ابزار علاقه کردن اما متاسفانه من نتونستم ببینم :( پس لطفا لطفا لطفا با این کامنت نزارید! اگه میخواین فقط یه جمله ی کوتاه یا نظر کلی در مورد داستان بگید فقط کافیه یه پاراگراف به دلخواه انتخاب کنید حتی اصلا مهم نیست اگه بی ربط باشه...مهم اینه من میتونم پیام شما رو ببینم و اگه سوالی دارید جواب بدم😘😇
![Wanna be yours [l.s]](https://img.wattpad.com/cover/144761817-64-k143041.jpg)