خیابان شصت و ششم

4.9K 893 534
                                    

*********************

"سلام بابا!"

هری چشماشو بست و آهی از ته دل کشید.ماه ها بود که از شنیدن صدای دخترش محروم بود و حالا ادلی تصمیم گرفته بود به پدرش زنگ بزنه.
"سلام پرنسس"

"چیکارا میکنی؟"

"داشتم با خودم کلنجار میرفتم بهت زنگ بزنم یا تکست بدم.هدیه ات به دستم رسید.مطمئن نبودم بخوای صدامو بشنوی"

"بابا...دلم خیلی برات تنگ شده"

"منم همینطور قند عسلم!دلم میخواست اینجا میبودی و میتونستم بغلت کنم"

ادلی چند لحظه مکث کرد.
"زنگ زدم تا برات تولد خوبی رو آرزو کنم.میدونم دیگه قرار نیست مثل سالهای قبل تولدتو جشن بگیریم.اما به این معنا نیست که نباید شاد باشیم.من برات خیلی خوشحالم بابا و آرزو میکنم با کسی که واقعا دوستش داری شاد باشی!"

هری حس کرد قلبش درد گرفت.
"ازت ممنونم عزیزم.این بهترین هدیه ای بود که میتونستم بگیرم"

با صدای پیچیدن زنگ داخل عمارت هری سرشو چرخوند.قبل از اینکه بتونه واکنشی نشون بده ادلی از پشت خط پرسید:
"منتظر کسی بودی؟"

"آره حتما نیکه...قرار بود امشب بریم بیرون"

"چرا خودش نیومد داخل و به جاش زنگ زد؟"

هری از جا بلند شد و کت شو برداشت.
"گمونم قصد نداره بیاد بالا..."

"اوه باشه...پس من قطع میکنم!شب خوبی داشته باشی بابا"

"ممنون دخترم،بزودی میبینمت"

"دوستت دارم!"

لبخند پر از آرامشی روی صورت هری نقش بست.
"منم دوستت دارم!"
و تماس قطع شد.

هری موبایل شو تو جیبش شلوارش چپوند و سمت در رفت.بعد از اینکه در و باز کرد به جای نیک،مرد غریبه ای رو به روش دید که جعبه ای توی دست گرفته.
"میتونم کمک تون کنم؟"

"شما آقای استایلز هستید؟"

"بله خودمم!"

"این بسته برای شماست."

هری با کنجکاوی جعبه رو که نسبتا سبک بود از دست مرد گرفت و به برچسب پستی روش نگاه کرد.اسم مشخصی از فرستنده روش نبود و هری مطمئن نبود این از طرف کیه.
"لطفا اینجا رو امضا کنید!"
هری بعد از امضا کردن از مرد تشکر کرد و قبل از اینکه بتونه فرصت پیدا کنه و بپرسه پست از طرف کیه،اون مرد با ماشینش تو تاریکی شب محو شده بود.

هری سر تکون داد، برگشت داخل و در و بست.به نزدیک ترین جا یعنی آشپزخونه رفت قبل از اینکه جعبه رو روی پیشخوان بزاره تو هوا تکونش داد تا ببینه میتونه حدس بزنه داخلش چیه یا نه؟ روی جعبه یه پاکت سفید چسبیده بود که حتی روی اونم نشونی درست و حسابی نوشته نشده بود.آروم پلمپ روی جعبه رو باز کرد.وقتی در جعبه باز شد هری کتابی شبیه به آلبوم عکس دید.هری بعد پاکت رو برداشت و با احتیاط گوشه شو پاره کرد.یه تیکه کاغذ ازش کشید بیرون و با کنجکاوی تاشو باز کرد و شروع کرد به خوندن:

Wanna be yours [l.s]Where stories live. Discover now