خیابان شصت و سوم

5.2K 923 1.2K
                                    

این قسمت فقط چت لریه...اگه خیلی دوست ندارین میتونید نخونید اتفاق خاصی توش نمیوفته فقط جهت بامزگی داستان دلم خواست اضافه ش کنم...و هدف دوم هم این بود که بگم لری الان از هم دورن💘

همین دیگه
امیدوارم لذت ببرین🍓

*****************

: امروز مجبور شدم یه دروغ دیگه به مادرم بگم 🙁

هـــری: چه دروغی؟!

: ازم پرسید شبا تا دیروقت با کی حرف میزنی؟
: و من گفتم کسیه که تو بروکلین ملاقات کردم👀

هـــری: چقدر بهت گفتم با صدای بلند نخند 🤦‍♂

: حالا که چیزی نیست.
: اتفاقا خیلی خوشحال شد!

هـــری: عجب.
هـــری: حالا کی هست اینی که تو بروکلین ملاقاتش کردی؟

: همسایه ی رو به رویی لیلی😂
: چندبار لیلی مجبورم کرد آشغالاشو براش ببرم بندازم و اون موقع اون پسره رو دیدم.
: موقع آشغال انداختن باهم صحبت کردیم.
: بعد اون بهم شماره شو داد🙈
: و اینجوری شد که باهم شروع کردیم به صحبت کردن😁

هـــری: اسمش چیه؟

: ادی!

هـــری: چند سالشه؟

: یه هیجده، سی و پنج سالیش هست👀

هـــری: وات د...؟

: ادی ای وجود نداره هری😐

هـــری: خودم فهمیده بودم!
هـــری: 😒

: مشخصه😂

هـــری: چی؟
هـــری: اینکه چند وقته تنبیه نشدی؟

: هوم؟؟👀

هـــری:😒😒😒

: راستی.
: هنوزم با بچه های انجمن ارتباط دارم.
: کارامو به صورت مجازی دنبال میکنن.
: تقریبا هر هفته از نوشته هام تو صفحه اصلی سایت میزارن😻

هـــری: بهت افتخار میکنم عزیزم💚

: ممنووووون😭💙
: خودم هم به خودم افتخار میکنم😁

هـــری: فقط زیاد درگیرش نشو که از درسای اصلیت غافل شی!

: چشم ددی😩
: خیالت راحت.

هـــری: هومممم.

: هومممم...
: من واقعا به خریدن لباسای تازه احتیاج دارم.
: کمدم همیشه ی خدا خالیه😐

هـــری: تو خونه ی شما لباس هم مثل غذا تموم میشه؟

: هری😒 🤦‍♂

هـــری: شدی عین ادلی دقیقا!

: اتفاقا خودم هم حس میکنم چقدر اخلاقامون داره شبیه هم میشه 🤔
: البته زیادم تعجب آور نیست.
: تقریبا تمام ساعات شبانه روز رو باهمیم.

Wanna be yours [l.s]Where stories live. Discover now