خیابان شصت و پنجم

4.8K 865 432
                                    

**********************

لویی بعد از گرفتن سینی غذاش،زیر لب تشکر کرد و از صف خارج شد.سمت میزی که هرروز با ادلی و بقیه دوستاش مینشست رفت و وقتی دید ادلی زودتر رسیده و نشسته لبخند زد.
خودشو به میز رسوند و رو به روی ادلی نشست.
"هی"

"هی"
ادلی لبخند کمرنگی زد و خودشو مشغول موبایلش نشون داد.لویی اخمی کرد.
"امروز صبح تو باشگاه چی شد؟"

"منظورت چیه؟"

"پسر های سال بالایی چی بهت گفتن؟همه دارن در موردش حرف میزنن!"

ادلی چشماشو چرخوند.لویی دست ادلی رو از رو میز گرفت.
"چی گفتن بهت؟"

"چیز مهمی نبود!خودم جواب شونو دادم"

"حدس میزدم،تو جلوی کسی ساکت نمیمونی!"

ادلی نیشخندی زد و دوباره سرشو انداخت پایین.لویی نگاهی به غذاش انداخت که دست نخورده بود.
"پس چرا دمغی؟"
ادلی شونه بالا انداخت.
"داشتم فکر میکردم"
لویی سس روی ساندویچش ریخت.
"به چی؟"

"به بابام...خیلی دلم براش تنگ شده!"

لویی قلبش ریخت.دستاش متوقف شد و به ادلی خیره موند.ادلی ادامه داد:
"هفته ی دیگه تولدشه...خیلی دلم میخواست میشد امسال هم مثل هرسال براش جشن تولد بگیریم!"

ادلی تلخ خندید.
"هر سال تولدش که میشد من و مامان باهم خونه میموندیم و کیک و شیرینی میپختیم!خونه رو تزیین میکردیم و چیزایی که براش خریده بودیم کادو میکردیم!شبش هم باهم فیلم نگاه میکردیم و کیک میخوردیم..."

ادلی سرشو پایین نگه داشت و لب شو جمع کرد.لویی نگاهی به دور و برشون انداخت.ادلی نباید اینجا،وسط تریا گریه میکرد.لویی دست شو دوباره گرفت و فشار داد.ادلی به خودش مسلط شد.
"داشتم فکر میکردم امسال برای تولدش یکاری کنم...دوست ندارم شب تولدشو تو تنهایی بگذرونه...توی اون خونه ی سوت و کور!"

"واقعا؟"

"آره...هرجوری که شده اینکار و میکنم،میخوام سورپرایزش کنم!"

لویی لبخندی زد.
"من...فکر میکردم بعد از اون ماجرا..."

"ازش متنفر شدم؟!"

"خب...آره"

"خودم هم همین فکر و میکردم...ولی نمیتونم!اون پدرمه،هرچی نگاه میکنم میبینم هنوز مثل قبل دوستش دارم!نمیتونم که دوستش نداشته باشم...فکر میکنم تو این مدتی که اصلا باهم حرف نزدیم به اندازه ی کافی عذاب کشید!مامان بهتر تونست با شرایط جدید کنار بیاد چون الان خانواده ی خودشو داره...ولی بابا...اون هیچکسو نداره!"

لویی تو قلبش احساس سوزش کرد.چیزی نگفت و لب شو گاز گرفت.بعد از چند ثانیه مکث پرسید:
"حالا چی تو سرته؟"

Wanna be yours [l.s]Where stories live. Discover now