خیابان نود و نهم

7.7K 817 807
                                    

Ready or not , here I come!
.

******************

لویی وارد کلاب شلوغ پلوغ شد.همه جا تاریک بود و لویی که هنوز وارد نشده داشت میون جمعیت گم میشد با چشم دنبال نایل گشت.امشب گود بای پارتی نایل و یکی از دوستاش "جف" بود و نایل صد در صد میخواست که تو یه کلاب جشن بگیرن و حسابی بترکونن.

"لویی،بیا اینجا"
میون اونهمه سر و صدا لویی صدای نایل رو شناخت که داشت فریاد میزد.خندید و به زحمت خودشو به اونا رسوند.مایکل و اشتون هم با دوست دختراشون اومده بودن.لویی با همه شون سلام و احوالپرسی کرد و بعد کنار نایل نشست.یه میز بزرگ رو اشغال کرده بودن.

نایل یه لیوان آبجو گذاشت جلوی لویی و لویی هم خیلی زود بهشون ملحق شد.حقیقتا از اینکه نایل میخواست بره ناراحت بود اما امشب قرار بود هیچکس دراماتیک نشه و همه فقط خوشحالی کنن و از فضا لذت ببرن.لویی قلپی از آبجوش خورد و رو کرد به نایل.
"دلم برات تنگ شده بود،این روزا سخت میشه پیدات کرد"
نایل خندید.
"میدونم.سرم واقعا شلوغ بود"

"حتی خبر ندادی بیام کمکت وسیله هاتو جمع کنی"

"وسیله هام سر هم یه جعبه هم نشدن،که خودم از پس شون بر اومدم"
نایل گفت و شونه شو زد به شونه ی لویی.
"تو خودت هم بیکار نبودی،نه؟"
لویی فهمید منظور نایل چیه ولی خندید.
"منظورت چیه؟"

"بیخیال،بهم بگو! از آقای استایلز چه خبر؟"

لویی لب شو گاز گرفت.بعد با خوشحالی گفت:
"ما با همیم"
نایل ابرو بالا انداخت.
"باریکلا به لویی"
لویی خندید.
"بعد از کلی جر و بحث...کلی گریه و دعوا!بلاخره مشکلات مون حل شد.و اون منو بخشید"

نایل سر تکون داد.
"بهت افتخار میکنم لویی.و خیلی برات خوشحالم."
لویی با لبخند به نایل نگاه کرد.چشمای آبی آسمونیش از همیشه مهربون تر بودن.اگه نایل بره لویی بدجوری دلتنگش میشه.

"اوهوی شما دوتا...کمتر پچ پچ کنید"
جف بهشون اشاره کرد بعد اومد سمت نایل و به زور بلندش کرد.
"من میخوام امشب یه دختر بلند کنم و نایل باید بیاد کمکم"
نایل با خنده دنبالش رفت ولی قبلش به لویی اشاره کرد که زود برمیگرده.
لویی بهش خندید و بقیه آبجو شو نوشید.

کمی با بقیه صحبت کرد تا اینکه اونا هم بلند شدن و رفتن تا برقصن.لویی تنها شد.نگاهی به دور و برش کرد تا ببینه نایل کجاست.اثری ازش ندید.آهی کشید و گوشی شو درآورد و چک کرد.حتی هری هم بهش تکست نداده بود.خودش یه مسیج براش فرستاد.
: اینجا خیلی شلوغ و پر سر و صداست.
: من هنوزم معتقدم به جای کودک درون یه پیرمرد درون دارم!!!!

هری خیلی زود جواب شو داد.

هــری: 😂
هــری: سلفی!

Wanna be yours [l.s]Where stories live. Discover now