خیابان هفتم

3.8K 825 220
                                    

*******************************

you don't have to feel
Like a waste of space
You're original
Cannot be replace
If you only knew
What the future holds
After a hurricane
Comes a rainbow.......

صدای موزیک ماشین و پر کرده بود و حالا لویی هم از حالت متعجب خارج شده بود و با خنده همراه بقیه میخوند.
وقتی هری آلبوم کیتی پری رو پخش کرد،ادلی فورا به لویی هشدار داد خودشو آماده ی دیدن هر صحنه ای بکنه.چون هری یه فن پرو پا قرص کیتی پریه و وقتی آهنگاشو میشنوه بدون اینکه بفهمه کجاست با صدای بلند شروع میکنه به خوندن.اون حتی گفت سابقا هری عادت داشت آهنگ "i kissed a girl" و با صدای بلند تو حموم بخونه و این مدام باعث خنده ی بقیه میشد.چون صد در صد این آهنگ از زبون یه زنه نه یه مرد!

به محض اینکه آهنگ تموم شد،ماشین جلوی خونه متوقف شد.
"مسافرا پیاده شید"
ادلی به حالت غش رو صندلی عقب ولو شد.
"آاااهههه خیلی عالی بود"
لویی بهش خندید.
"اوهوم...خیلی خوش گذشت."
ادلی دوباره بلند شد و از جایی که نشسته بود جفت دستاشو برد جلو و دور گردن نیک حلقه کرد.
"میای تو باهم چای بخوریم؟"
قبل از اینکه نیک بتونه جواب بده هری گفت:
"ما باید زود برگردیم ادلی یادت که نرفته،نیک باید بره وسایل شو جمع کنه"
ادلی پوفی کرد و خودشو کشید عقب.

تو چند ساعتی که باهم بودن،لویی کاملا غیرارادی تمام حواسش به اون مرد بود.شاید فکر میکرد باید خصوصیت بدی توش پیدا کنه که ازش یه شخصیت منفور بسازه.اما هیچی نبود.لویی هیچ چیز بدی ندید!
نیک چند سالی بزرگتر از آقای استایلز نشون میداد و تقریبا هم قدش بود.درست مثل اون خوش برخورد و شوخ طبع بود و توجه زیادی به ادلی نشون میداد.ادلی و پدرش هم خیلی باهاش صمیمی بودن.
ادلی به لویی گفته بود از وقتی یادشه نیک با پدرش دوست بوده و هیچوقت از هم دور نبودن.اما به این اشاره نکرد که مادرش اصلا از این مرد خوشش نمیاد.

"خیله خب بچه ها...برید داخل!من زود برمیگردم"
هری از تو آینه نگاشون کرد.ادلی در و باز کرده بود و میخواست پیاده شه که نیک صداش زد و یه جعبه ی بزرگ کادوپیچ رو به دست ادلی داد.
"اینم کادوی تولدت پرنسس...با تاخیر!"
ادلی ذوق زده جعبه رو از دست نیک گرفت و اونو کنار گوشش تکون داد.
"یعنی چی توشه؟"

"مواظب باش دختر...کلی پول خرج نکردم بزنی همه شونو پودر کنی"
ادلی متفکرانه به جعبه نگاه کرد.
"پودر؟؟"
بعد انگار که تازه فهمیده باشه تو هوا بشکن زد.
"ست سایه ی جدید مک!!!"
نیک از تو آینه نگاش کرد و با افتخار گفت:
"سه ست!"
(این شونزده سالشه،ماهم شونزده سال مون بود =|)
ادلی با خوشحالی دوباره خودشو کشید جلو و گونه ی نیک و بوسید که باعث شد نیک خودشو کنار بکشه و جوری که انگار بدش اومده صورت شو با دستمال پاک کنه.
"عاشقتم نیک...این عالیه"
لویی که چیزی نمیگفت فقط داشت به حرکات ادلی میخندید.بعد از اینکه ادلی کلی ماشین و رو سرش گذاشت پیاده شدن تا برن داخل.

Wanna be yours [l.s]Where stories live. Discover now